سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوروز یا روز نو، در همه تقاویم، در همه دوره‏ها و در میان همه فرهنگها، با اسامى گوناگون مطرح بوده و هست. گردش زمین به دور خورشید و پدید آمدن روز و شب و فصول سال و نیز حرکت ماه بر گرد زمین، بشر را به محاسبه واداشته و به طور طبیعى تقویم را پدید آورده است. آغاز هر سال، شروع جدیدى است که خود به نوعى انسان را با احساسى تازه و تولدى نو به حرکت در مى‏آورد. این آغاز همراه با شادى و سرور بوده و در هر فرهنگى آیینهاى ویژه‏اى براى نشان دادن خوش حالى و شادى تعبیه شده است. در میان ایرانیان، این روز نو، روزى بود که شاه جدید ساسانى به تخت مى‏نشست. خواهیم دید که آخرین نوروز ایرانى، که طى آن آیینهاى ویژه‏اى را اجرا مى‏کردند، [1] روزى در اواخر خردادماه بود که یزدگرد سوم بر تخت نشست و از آن پس، این نوروز، هر سال، با توجه به عدم محاسبه کبیسه و اهمال آن، در هر چهار سال یک روز به عقب مى‏افتاد. پس از آمدن اسلام، سنت نوروز، پابرجا ماند و این بدان دلیل بود که مردم ایران، به سرعت اسلام را نپذیرفته و تا یکى دو سه قرن، بسیارى از آنان بر آیین کهن خود بودند. حتى اگر اسلام را پذیرفتند، نتوانستند به آسانى آن را ترک کنند. دانسته است که اسلام دو عید را با عنوان عید فطر و اضحى با آیینهاى ویژه مطرح کرد، هر چند آنها آغاز سال نبود اما به هر روى عید طبیعى مسلمانان به شمار مى‏آمد. در برابر، نه از سوى اهل سنت و نه امامان شیعه، موضعگیرى روشن و شناخته شده مفصلى نسبت‏به نوروز مطرح نشد. آنچه در این باره گفته شده پس از این اشاره خواهیم کرد.

بحث از نوروز، در فرهنگ شیعه، از قرن پنجم به بعد مطرح شد و تا آنجا که به منابع برجاى مانده ارتباط مربوط مى‏شود، نخستین بار در مختصر مصباح شیخ طوسى از آن یاد شد. پس از آن در منابع دیگر هم وارد گردید. در این مقال سیر ورود آن را در منابع شیعه و موضعگیرى فقهاى شیعه در باره آن را توضیح خواهیم داد. نکته جالب توجه آنکه در دوره صفوى، آثار فراوانى در زمینه عید نوروز نوشته شد. شیخ آقابزرگ ذیل مدخل نوروزیه، از بیش از پانزده رساله که در دوره صفوى تالیف شده یاد کرده است. در این مقال برآنیم تا بر چند رساله نوروزیه که در این دوره تالیف شده شرحى به دست دهیم.


مبناى محاسبه روز نوروز

نوروز نخستین روز فروردین ماه شمسى به حساب مى‏آید. محاسبه سال شمسى تا پیش از پیدایش تاریخ جلالى در سال 467 یا 471، بدین ترتیب بود که سال را دوازده ماه سى روزه تقسیم مى‏کردند که جمعا 360 روز مى‏شد. پنج روز باقى مانده را در پایان آبان ماه یا اسفندماه بر آن مى‏افزودند که جمعا 365 روز مى‏شد. با این حال پنج‏ساعت و 48 دقیقه و 51/45 ثانیه باقى مى‏ماند. این زمان، در هر چهار سال یک روز مى‏شد و از آنجا که در محاسبه نمى‏آمد، روز اول فروردین در فصول سال تغییر مى‏کرد. بنابر این ماههاى شمسى نیز در آن زمان، مانند ماههاى قمرى در فصول سال متغیر بود. معناى این سخن آن است که نوروز در ابتداى فروردین واقعى، یعنى نقطه آغاز اعتدال ربیعى قرار نداشت.

زمانى که یزدگرد سوم، آخرین شاه ساسانى، در سال 632 میلادى به تخت نشست، روز نخست‏سال، یعنى اول فروردین در آن تاریخ، مطابق بود با شانزدهم حزیران (ژوئن) (مطابق با 27 خرداد). پس از آن با محاسبه بالا، روز نوروز یا اول فروردین، هر چهار سال، یک روز به عقب مى‏آمد.

در سال 467، روز نوروز مطابق دوازدهم حوت یا اسفند بود. در این سال، ملکشاه سلجوقى، دستور داد تا منجمان، محاسبه دقیقى از سال شمسى انجام داده و روز اول فروردین را معین کنند. بر اساس محاسبه خواجه عبدالرحمان خازنى، منجم مرو، عوض آن که بر اساس محاسبه قبلى، روز واقعى دوازدهم اسفند را اول فروردین دانسته شود، اول فروردین را هیجده روز جلوتر برده و در ابتداى اعتدال ربیعى، یعنى فروردین واقعى قرار داد. در محاسبه جدید، هر سال را در چهار نوبت، 365 روز محاسبه کرده (دوازده سى روز به ضمیمه پنج روز که در آخر ماه آبان یا اسفند افزوده مى‏شد) و سال پنجم را 366 روز محاسبه کردند. البته پس از هر هشت دوره چهارساله، سال پنجم را 366 قرار مى‏دادند. در این محاسبه آن پنج‏ساعت و اندى نیز در محاسبه مى‏آمد. بدین ترتیب، روز نوروز، به عنوان نخستین روز فروردین ماه، از آن سال ثابت ماند.

بنابر این، نخستین سالى که روز اول فروردین آن دقیقا مطابق آغاز زمان اعتدال ربیعى بود، سال 467 (یا 471) بوده است. [2]








تاریخ : یکشنبه 87/12/25 | 9:56 عصر | نویسنده : farzad | نظرات ()

 

اخلاق پیامبر اسلام (ص)

 

مساله گسترش سریع اسلام ، یکى از مسائل مهم تاریخى جهان است که درباره علل آن بحث و گفتگو مى شود . اسلام از آن جهت که از سرزمین خودش خارج شد و افقهاى دیگرى را گشود مانند مسیحیت ؛ چرا که اسلام در جزیرة العرب ظهور کرد و امروز ما مى بینیم که در آسیا ، آفریقا ، اروپا ، آمریکا و در میان نژادهاى مختلف دنیا پیروانى دارد . ولى اسلام از نظرگسترش ، خصوصیتى ویژه دارد که همان سرعت گسترش آن است . اسلام چه در سرزمین عربستان و چه در خارج عربستان ، چه در آسیا ، چه در آفریقا و چه در جاهاى دیگر فوق العاده سریع پیشروى کرده است . . .

لامارتین - شاعر معروف فرانسوى - مى گوید : اگر سه چیز را در نظر بگیریم ، احدى به پای پیامبر اسلام نمیرسد: یکى فقدان وسائل مادى ، دیگری سرعت پیشرفت یا همان عامل زمان و سوم بزرگى هدف . مردى ظهور می کند و دعوتى را ارائه می دهد ؛ در حالى که هیچ قدرت و نیرویی ندارد و حتى نزدیکترین افراد و خویشاوندان خودش با او به دشمنى بر مى خیزند . او تنها ظهور مى کند و هیچ همکار و همراهی ندارد . اما دعوت او از خودش شروع مىشود و تدریجاافراد دیگر ایمان مىآورند و به او می پیوندند ولی با وجود چه سختیها و مشقتهائی . . .  ! اگر اهمیت هدف او را با وجود فقدان وسائل مادی به همراه  سرعتى که به آن هدف رسیده است در نظربگیریم ، پیامبر اسلام به گفته لامارتین در دنیا شبیه ونظیری ندارد . . .

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسائل اصولى هرگز نرمش نشان نمى داد در حالى که در مسائل شخصى فوق العاده نرم و مهربان بود  و بسیار عفو داشت و به راحتی می گذشت

اما سرّ این نفوذ و توسعه پر شتاب در چیست ؟ حقیقت این است که در بین همه عوامل ، عامل اول نفوذ و توسعه اسلام در هر جا ، خود قرآن و محتوای آن است . ولى از قرآن که صرف نظر کنیم ، شخصیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، خلق وخوى و طرز رفتار پیامبر ، سیره رسول خدا و نوع رهبرى ومدیریت آن حضرت ، عامل دوم نفوذ و توسعه اسلام است . حتى بعد از وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم تاریخ زندگى و سیره آن حضرت ، خود عامل بزرگى براى پیشرفت اسلام بوده است

اما مگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)چگونه بود ؟ پیامبر در سلوک فردى و در امور شخصی اش، فردی مهربان و در منتهای بردباری بود، ولى در تعهدها ومسؤولیتهاى اجتماعى نهایت درجه صلابت را داشت . به عنوان نمونه :

زمان ، زمانی است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)در مسند رهبری جامعه مسلمین در شهر مدینه قرار دارد. پیامبر مى خواهد در نماز جماعت حاضر شود که  شخصى در کوچه می آید  و جلوى پیامبر را مى گیرد و مدعى مى شود که من از توطلب کارم و طلب مرا همین الان باید بدهى . پیغمبر به او مى گوید : اولا تو از من طلبکار نیستى و بی جهت ادعا مى کنى و ثانیا الان پول همراهم نیست ، اجازه بده تا بروم . اما او یک قدم هم نمی گذارد تا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آن طرف تر برود . هر چه پیغمبر با او نرمش نشان مى دهد ، او بیشتر خشونت مى ورزد تا آنجا که با پیامبر گلاویز مى شود و رداى پیغمبر را دور گردن ایشان مى پیچد و می کشد که در اثر آن گردن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) سرخ می شود .مسلمین به دنبال دیر کردن پیامبر، به دنبال آن حضرت می آیند و مى بینند یک یهودى چنین ادعایى دارد مى خواهند تا با او با خشونت برخورد کنند ، اما رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مى گوید کارى نداشته باشید ، من خودم مى دانم با رفیقم چه کنم آنقدر نرمش نشان مى دهد که یهودى همان جا مى گوید : " اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انک رسول الله"و مى گوید تو با چنین قدرتى که دارى این همه تحمل نشان مى دهى ؟ ! این تحمل ، تحمل یک فرد عادى نیست ، بلکه تحملی پیامبرانه است . . .

اما از سوی دیگر فردی از اشراف قریش(1) دزدى کرده است . وقتى قضیه ثابت و مسلم شد و آن فرد اقرار کرد که دزدى کرده ام ، باید حکم درباره او اجرا مى شد . اینجا بود که توصیه ها و وساطتها شروع شد . یکى گفت : یا رسول الله ! اگر مى شود از مجازات او صرف نظر کنید ، این فرد فرزند فلان شخص است که مى دانید چقدرمحترم است ، با مجازات او ، آبروى یک فامیل محترم از بین مى رود . پدرش آمد ، برادرش آمد و . . . اما هر چه گفتند ، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : محال است ، آیا مى گوئید من قانون اسلام را معطل کنم ؟ !اگر همین شخص یک فردی بى کس بود و وابسته به یک فامیل اشرافى نبود ، همه شما مى گفتید بله دزد است و باید مجازات بشود. لذا ابدا شفاعتها و وساطتها را نپذیرفت .

پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسائل اصولى هرگز نرمش نشان نمى داد در حالى که در مسائل شخصى فوق العاده نرم و مهربان بود  و بسیار عفو داشت و به راحتی می گذشت . همین نرم خوئی ، از مهم ترین عوامل گسترش سریع اسلام است .

 

منبع: کتاب سیره نبوی، تألیف شهید مطهری






تاریخ : یکشنبه 87/12/25 | 6:3 عصر | نویسنده : farzad | نظرات ()

 

اعتماد

قابلیّت اعتماد ممکن است همیشه، مسئله ی مرگ و زندگی نباشد امّا برای توفیق هر گروهی ضروری است. معنای این حرف را وقتی می فهمیم که کسی را در تیم خود بیابیم که نتوان روی او حساب کرد. آدم قابل اعتماد را نیز می شناسیم.

به نظر من، پایه های اعتماد این ها هستند:

 

انگیزه های اصلی

ارسطو معتقد بود:" هر کاری که می کنیم در جستجوی چیزی دیگر هستیم." یعنی که معتقد بود به انگیزه های اشخاص نمی توان اعتماد کرد. من با این موافق نیستم. بیشتر وقت ها راه را بر شکّ دیگران باز می گذارم. سعی می کنم انگیزه های خود را در چارچوبی درست قرار دهم و اعضای گروه را نیز تشویق می کنم که همین کار را بکنند. حال، اگر کسی باشد که پیوسته مصلحت خویش را بر مصلحت تیم مقدّم بدارد قابل اعتماد نخواهد بود. انگیزه ها در کار تیمی مهمّ هستند.

در تحلیل نهایی، صفت مشترک همه ی آدم های موفّق مسئولیِت پذیری آنهاست.

مسئولیّت پذیری

دیگر صفت کسی که بتوان در کار تیمی بر او اعتماد کرد ، احساس مسئولیّت است. بزرگی می گوید:"  در تحلیل نهایی، صفت مشترک همه ی آدم های موفّق مسئولیِت پذیری آنهاست." انگیزه به ما می فهماند که چرا اشخاص قابل اعتماد هستند ، امّا احساس مسئولیّت اشخاص نشان می دهد که می خواهند قابل اعتماد باشند.اعضای قابل اعتماد گروه به انجام هر کاری که از آن ها برآید اشتیاق دارند.

 

فکر کردن

جین مارین، سردبیر بلفونتاین اگزامینر، گزارشگری تازه کار را فرستاد که از بازی مهمّی گزارشی تهیّه کند، امّا جوان تازه کار دست خالی برگشت.

- مارین پرسید:" چرا دست خالی برگشتید؟"

- گزارشگر جواب داد" بازی انجام نشد."

- " انجام نشد؟ چه شد پس؟"

- " استادیوم فرو ریخت."

- " پس کو گزارشگر فروریختن استادیوم؟"

- " ببخشید برای این کار که نرفته بودم"

فرصت انتشار خبری دست اوّل از دست رفته بود ، فقط برای اینکه آن جوان فکر خود را به کار نینداخته بود.

قابلیّت اعتماد فراتر از مسئولیِت پذیری است. مسئولیّت پذیری باید با فکر همراه باشد تا بدرد تیم بخورد.

 

پایداری

آخرین ویژگی عضو قابل اعتماد تیم، پایداری اوست. اگر نتوان بر یاران تیمی همیشه اعتماد کرد، هیچ گاه نمی توان اعتماد کرد. پایداری فراتر از استعداد است، مَنشی را می طلبد که به رغم دشواری ها جا نزند. کافی نیست که تمام سعی خود رابکنیم. گاه باید کاری را که از ما خواسته اند با هر سختی به سرانجام برسانیم.

تیم

برای اینکه بیش از پیش قابل اعتماد باشید...

 انگیزه های خود را بشناسید

اگر هدف های خود را روی کاغذ نیاورده اید ، همین حالا این کار را بکنید. اکنون این هدف ها را مرور نمایید. کدامیک از این هدف ها منافع تیم شما را تامین می نماید؟-تیم ممکن است خانوادهء شما باشد، سازمانی باشد که در آن کار می کنید، یارانی باشند که به اتّفاق کاری داوطلبانه انجام می دهید، یا همبازی های تیم فوتبال یا والیبال باشند. کدامیک فط منافع شما را تامین می کنند؟ حال، بکوشید تا منافع خود و تیم خویش را هماهنگ سازید. هدفی که برای تما نفع شخصی داشته باشد اما به ضرر خانواده تان باشد ، اگر درست فکر کنید به ضررتان خواهد بود.

 

 آیا به نظر دیگران حرف تان حرف است؟

از پنج نفر از نزدیکان بپرسید:" وقتی می گویم فلان کار را می کنم، چقدر به حرف من اطمینان می کنید؟ در مقیاس 1 تا 10 چه نمره ای به من می دهید؟" اگر ممکن باشد یکی از پنج نفر را از زیردستان و یکی دیگر را از بالادستان برگزینید. اگر نمره ی مورد انتظار خود را نگرفتید از خود دفاع نکنید. اگر میانگین نمره ها کمتر از 9 یا 8 بود فاصله حرف و عمل را کمتر کنید.

 

اگر یاری باشد که به شما کمک کند بهتر نتیجه می گیرید. کسی را بیابید که مورد احترام شما باشد و از او بخواهید مراقب باشد که همیشه به قول خود عمل کنید.

 

و البته فراموش نکنید که وفای به عهد یکی از ملموس ترین ویژگی های یک مسلمان باید باشد.پس اگر تا به حال انسان قابل اعتمادی نبوده اید ،از امروز دست به کار شوید...

 

منبع:

کتاب «17 اصل مهم در کار تیمی» - با تغییر و تلخیص






تاریخ : یکشنبه 87/12/25 | 6:0 عصر | نویسنده : farzad | نظرات ()

 

امام جعفر صادق علیہ السلام

 

می دانید چرا به امام جعفر علیه السلام، "صادق" می گویند؟!

صادق یعنی راستگو و به امام ششم لقب صادق داده اند چرا که در امامت خود راست می گفت در مقابل جعفر کذّاب است که ادّعای امامت می کرد ولی امام واقعی نبود: امام دروغین!

جعفر کذّاب برادر امام حسن عسکری (علیه السلام) است که پس از رحلت آن حضرت ادّعای امامت کرد و او را کذّاب گفتند. امام علی نقی علیه السلام درباره او فرمود: حذر کنید از پسر من جعفر که به منزله پسر نوح است! إنّه لیس من اهلک، انّه عمل غیرصالح؛ همانا او از اهل تو نیست و همانا او کار ناشایستی انجام داد.» 1

ابو خالد کابلی از حضرت امام زین العابدین اسامی ائمه را می پرسید به نام حضرت صادق (ع) که رسید عرض کرد: همه شما صادقید (راستگو هستید) چرا او را " صادق" می گویند؟ امام فرمودند: «چون پنجمی از اولاد او نیز جعفر نام دارد ولی دروغ می گوید و ادّعای امامت دارد! 2






تاریخ : یکشنبه 87/12/25 | 5:59 عصر | نویسنده : farzad | نظرات ()

 

به مناسبت روز مهر ورزی

قلب

ضرورت مهرورزی

خواسته‏ها و تمایلاتی که خدای حکیم در نهاد انسان به امانت گذاشته است، به دو گروه حیوانی و انسانی تقسیم می‏شود. تمایلات حیوانی یا غرایز، خواسته‏هایی هستند که انسان و حیوان در برخورداری از آن مشترکند. میل به آب و غذا، علاقه به خواب و آسایش، تمایل به جنس مخالف، علاقه به فرزند ، احساس خشم، میل به انتقام، برتری جویی و جاه‏طلبی، ازبرجسته‏ترین نمودهای غرایز و تمایلات حیوانی هستند.

 

این تمایلات از ضروریات زندگی انسان در این جهانند و اگر یکی از آنها در کسی نباشد ، یکی از پایه‏های اساسی زندگی مادی می‏لنگد ، ولی هیچ یک از اینها برای انسان افتخار نیست. برای مثال، انسان برای ادامه زندگی به خوردن و آشامیدن نیاز دارد ، برای رفع خستگی نیازمند خواب و استراحت است و غریزه جنسی و علاقه او به فرزند برای بقای نسل است، ولی هیچ کدام از اینها ملاک فضیلت و بزرگواری او نیست و شرف انسان با استناد به مقام اشرف مخلوق بودنش، به این عوامل بستگی ندارد.

 

در کنار خواسته‏های حیوانی، تمایلات عالی انسانی نیز وجود دارد که از آن، به فضایل تعبیر می‏شود. هر چه این فضایل در انسان شکوفاتر شود ، آدمی ارزش و عظمت بیشتری می‏یابد. وفای به عهد ، عدالت و انصاف، نیکی و احسان، عفو و گذشت، ایثار و فداکاری، دل‏سوزی و غم‏گساری، مهرورزی و دگردوستی، از جمله این فضایل کمالی هستند.

در این مقاله به مناسبت روز اخلاق و مهر ورزی راجع به مهر ورزی بیشتر صحبت می کنیم .

مؤمنان در مقام مهربانی و عطوفت به یکدیگر، همانند یک پیکرند. وقتی عضوی از این گروه بیمار شود، دیگر اعضا در تب‏داری و شب‏بیداری با او همراهی می‏کنند.

مهرورزی در اسلام

از دیدگاه اسلام، مهربانی و محبت ورزیدن، مایه قوام و برپایی جامعه انسانی است و بدون مهربانی، نظام اجتماع بشری، سرد و بی‏روح و زیبایی‏های زندگی به کام انسان تلخ و بی‏معناست.

کسی که آدمی را برای زندگی اجتماعی آفریده ، احساس نیاز به این پیوند و رابطه را نیز در وجود او قرار داده است. او هم خود رحمان، رحیم، ودود، رئوف و عطوف است وهم بندگانش را بر این سرشت آفریده است. خدای مهربان، بندگانش را به محبت و مهرورزی تشویق می‏کند و اهل مهر و عاطفه را جزو اصحاب میمنه معرفی می‏کند؛ کسانی که نامه اعمالشان به دست راستشان داده خواهد شد یا کسانی که وجودشان سرشار از یمن و برکت برای خودشان و دیگران است. آن‏گاه می‏فرماید:

ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ . (بلد: 17 و 18)

سپس از کسانی باشد که ایمان آورده‏اند و یکدیگر را به صبر و استقامت و مهربانی و عطوفت توصیه می‏کنند. اینان اصحاب یمین هستند.

رسول گرامی اسلام نیز استحکام پیوند و مودّت و مهربانی مؤمنان با یکدیگر را چنین توصیف می‏کند:

اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ فی تَراحُمِهِمْ وَ تَعاطُفِهِمْ بِمَنْزَلَةِ الْجَسَدِ الْواحِدِ اِذا اشْتَکی عُضْوٌ مِنْهُ تَداعی سایِرُ الْجَسَدِ بِالْحُمیّ وَ السَّهَرْ.

مؤمنان در مقام مهربانی و عطوفت به یکدیگر، همانند یک پیکرند. وقتی عضوی از این گروه بیمار شود، دیگر اعضا در تب‏داری و شب‏بیداری با او همراهی می‏کنند.

خدای مهربان، مهربانی به بندگانش را دوست می‏دارد و مهرورزی با دیگران عامل قرب به خدا و نجات و رستگاری است.

لذت مهرورزی

در حقیقت، میان لذت‏های معنوی و لذت‏های زودگذر مادی تفاوت بسیار وجود دارد ، لذت‏های معنوی نه تنها سبب جذب انسان به مادیات نمی‏شود ، بلکه تا حدود زیادی، دل را از سیطره لذت‏های مادی و غریزی آزاد می‏کند. ناگفته نماند کسانی که تسلیم لذت‏های مادی شده‏اند و از هرگونه رشد معنوی محرومند ، نمی‏توانند لذت عاطفی را درک کنند. برای مثال، کسی که با خشم و خشونت خو گرفته و این صفت زشت بر روحش حاکم شده است، از مهربانی لذت نمی‏برد و آن را نمی‏فهمد ، ولی آنان که در سایه تربیت صحیح به پرورش عواطف انسانی خویش همت گماشته‏اند ، از ارضای آنها به لذتی می‏رسند که هرگز از اشباع غرایز به چنان لذتی دست نمی‏یابند. ازاین‏رو، علی علیه‏السلام می‏فرماید:

لَذَّةُ الْکِرامِ فِی الإِطْعامِ وَ لَذَّةُ اللِّئامِ فِی الطَّعامِ.

لذت بزرگواران در خوراندن است و لذت فرومایگان در خوراک.

لذت مهرورزی به دیگران، بسیار بیشتر از لذت ارضای نیاز فردی و برآوردن خواسته‏های مادی است.

اعتدال در محبت

میانه‏روی در هر کاری، پسندیده و افراط و تفریط ، ناپسند است. بر این اساس، تأکید کردن بر ارزش و اهمیت مهربانی، به معنای تجویز افراط در آن نیست. مهربانی بیش از حد به کسی که شایستگی آن را ندارد ، سبب می‏شود تا او برای احترام‏کننده ، ارج و ارزش متقابل را در نظر نگیرد و در نتیجه، حرمت فرد مهربان را بشکند و شخصیت و جایگاه اجتماعی او را خدشه‏دار کند. بنابراین، مهرورزی به دیگران باید با نیاز، شایستگی و ظرفیت آنان متناسب باشد. مهربان بودن با همه مردم به طور یکسان؛ اعم از فرومایه و بلندپایه، نادان و دانشمند، بدکار و نیکوکار، به معنای نادیده گرفتن ارزش‏ها و تباه ساختن گوهر محبت و مهربانی است. به همین دلیل، اسلام از سویی نظارت بر ابراز عواطف را به عقل سپرده است تا انسان، آن را با موازین شرعی و مقتضیات عقلی محدود سازد و از افراط و تفریط جلوگیری کند. از سوی دیگر، در آموزه‏های متین خود، پیروانش را به رعایت اندازه در محبت ورزیدن به افراد سفارش کرده است. برای نمونه، خداوند گروهی را شایسته هیچ محبتی ندانسته و از نرمش و مدارا با آنان نهی کرده و فرموده است:

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ. (فتح: 29)

محمد، فرستاده خدا و آنان که با اویند، بر کافران سخت‏گیرند و میان خود مهربانند.

گروهی را نیز شایسته محبت بیشتر دانسته و درباره آنان سفارش ویژه کرده است، مانند: ناتوانان، زیردستان، کودکان، یتیمان، تهی‏دستان و پدر و مادر.

امام محمدباقر علیه‏السلام فرمود:

کسی که چهار ویژگی زیر در وی باشد، خداوند برایش خانه‏ای در بهشت بنا می‏کند:

کسی که یتیمان را پناه دهد؛ به ناتوانان مهربانی ورزد؛ با پدر و مادرش به نرمی برخورد کند و با زیردستانش مدارا کند.

 

تعادل در مهرورزی از اصول جاودانه و سازنده اسلام است ولی با دشمن انسانیت و معرفت باید با شدت برخورد کرد.

 

مهرورزی ، رمز موفقیّت حکومت دینی

راز موفقیت پیامبر(ص) در مدیریت حکومتی، عشق ورزی و عشق به مردم بود. اگر این شیوه مفید و کارآمد در مدیریت او وجود نداشت، هرگز توفیق رفع مشکلات و موانع طاقت فرسا را پیدا نمی‏کرد.

به همین جهت خداوند فرمود: « فیما رحمةٍ من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک...؛ به موجب رحمتی که خداوند به تو عنایت کرد، برای آنان نرم شدی و اگر خشن و تند خو بودی از اطراف تو پراکنده می‏شدند.»

 

محبت و ملاطفت آن حضرت بود که دشمنان کینه توز را به دوستان صمیمی تبدیل کرد. در حدیثی از حضرت امام حسین(ع) به نقل از پدر بزرگوارش حضرت علی(ع) چنین آمده است که: پیامبر(ص) در برخورد با دیگران همیشه مهربان، خوش‏رو و خندان بود و هرگز بی رحم، پرخاش گر و اهل تملّق نبود. هیچ کس از او مأیوس نمی‏شد و هرکس به در خانه او می‏آمد، نومید باز نمی‏گشت. هرگاه فرد و غریب و ناآگاهی با خشونت سخن می‏گفت و درخواستی داشت، تحمل می‏کرد و به یارانش می‏فرمود: هرگاه کسی را دیدید که حاجتی دارد ، به او عطا کنید و هرگز کلام کسی را قطع نمی‏کرد تا سخنش پایان گیرد.»

و این چنین بود که دل‏ها را کانون محبت خود ساخت و میلیون‏ها دل را از این رهگذر با خداوند آشتی داد.

 

از آنجایی که شما بزرگواران همراه بخش خانواده و زندگی تبیان هستید ، بهتر است بررسی اجمالی هم از نقش اخلاق درخانواده داشته باشیم:

اخلاق خوب و رفتاری بر پایه ی اعتدال مهم ترین رکن برای داشتن یک خانواده ی صمیمی با فرزندانی موفق است.در زندگی پیامبر که بهترین الگو برای مسلمانان هستند ، بارز ترین نمونه ها از این برخورد خوب با خانواده به چشم می خورد.

 

پیامبر (ص) در خانواده نسبت به همسران خود ، هیچ گونه خشونتی بروز نمی‏داد و این بر خلاف خلق و خوی مردم مکه بود. بد زبانی برخی از همسران خویش را تحمل می‏کردند تا آن جا که دیگران از این همه تحمل رنج می‏بردند.

پیامبر به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید می‏کردند و می‏فرمودند: همه مردم دارای خصلت‏های نیک و بد هستند، مرد نباید تنها جنبه‏های ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و او را ترک کند.

رسول خدا(ص) با فرزندان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود و به آن‏ها محبت می‏کرد. سیره تربیتی آن حضرت نشان می‏دهد که در طول زندگی، ارتباط عاطفی و کلامی با فرزندانش داشت.

یکی از همسران پیامبر می‏گوید: فاطمه(س) در رفتار و گفتار و سیمای ظاهری شبیه‏ترین فرد به رسول خدا(ص) بود، ارتباط این پدر و فرزند آن چنان مستحکم بود که او هرگاه به دیدن پیامبر(ص) می‏آمد، پیامبر (ص) از جای خود برمی‏خاست و سرو دست دخترش را می‏بوسید و او را در جای خود می‏نشاند و هرگاه پیامبر(ص) به منزل فاطمه (س) می‏آمد، فاطمه از جایش برخاسته و پدر گرامی اش را می‏بوسید و آن بزرگوار را در جای خویش می‏نشانید.






تاریخ : شنبه 87/12/24 | 6:1 عصر | نویسنده : farzad | نظرات ()

 

فرزند

زنان امروز توانسته اند در تمامی عرصه ها با قدرت وارد شوند و بر رقیب هزاران ساله ی خود حتی در بعضی موارد چیره شوند . اینکه یک زن پیشرفت اجتماعی،علمی،تحصیلی داشته باشد ،نه تنها بد نیست بلکه باعث مباهات هم هست اما به شرطی که وظیفه و رسالت اصلی اش را تحت تاثیر قرار ندهد.

سعادت ، تنها یک راه دارد و آن هم هماهنگى نظامات جاودانى جهان خلقت است .بـراى تکامل انسان ، فقط یک قانون و یک فرمول مى توان به دست آورد ، آن هم هماهنگى با ملکوت این جهان است .

زن بـراى رسـیـدن بـه سـعـادت و عـظـمـت ، بهترین وسیله اى که در اختیار دارد ، اجابت دعوت سـلول هاى وجود خود اوست که فریادشان در حوزه شخصیت زن طنین اندازاست و او را به مادرى دعوت مى کنند.

این وسیله اى است که براى زن ، شرافت و افتخار به ارمغان مى آورد و بزرگان جهان را در برابر عظمتش به ستایشگرى وامى دارد.

پیامبر بزرگ اسلام ، سرآمد همه ترقى خواهان و متفکران جهان ،  زن را تنها به عنوان مـادرى کـه بـنـیـانـگـذار سـعـادت نسل هاى بعد است مى شناسد و مى فرماید: الجنة تحت اقدام الامهات ،بهشت ، زیر پاى مادران است .

نـاپـلـئون مـى گـفـت : مـادر بـا یـک دسـت گـهـواره و با دست دیگر دنیا را مى جنباند.

 

مـخصوصا اسلام براى مادر ارزش بیشترى قایل شده است و این به خاطر آن است که فداکارى هاى او براى فرزند ، بیش از پدر است .او با شیره جانش طفل را بزرگ مى نماید و شالوده سعادت و تکامل او را پى ریزى مى کند. نخستین مدرسه تعلیم و تربیت کودک ، آغوش گرم مادر است .نقل کرده اند که مردى نزد پیامبر اسلام آمد و پرسید: درباره کى نیکى کنم ؟ فرمود: مادرت .دیگرباره پرسید: سپس درباره کى ؟ فرمود: مادرت .بار سوم پرسید: دیگر درباره کى ؟ فرمود: مادرت .بار چهارم پرسید:دیگر درباره کى ؟ فرمود: پدرت .

بعضی از مادران از قطب مادرى فرسنگ ها دورند.مساله درآمد مالى براى زنان ، موضوع مهمی شده است .بـالا رفـتـن سـطـح زنـدگـى و تـوسـعـه تـجـمـلات و تـشریفات و تکلیفات نیز به این موضوع کمک کرده است. در این میان تنها کسى که صدمه و لطمه ی جبران ناپذیرمى بیند، طفل معصوم است .

خـوشـبـخـتـانه در دنیاى امروز، به مساله تعلیم و تربیت ـ نه چنان که باید و شاید ـ توجه شده است و دانشمندان توانسته اند درباره ی آن حقایق ارزنده اى کشف کنند.با این همه ، آنچه گفته اند و نوشته اند ،کمتر به کار بسته شده است .در عصر ما که عصر ترقى علوم و دوران طلایى تکنیک است ، به مسائل انسانى توجهى نشده است . خانواده ها وظایف خطیر خود را نادیده گرفته اند. بعضی از مادران از قطب مادرى فرسنگ ها دورند.مساله درآمد مالى براى زنان ، موضوع مهمی شده است .بـالا رفـتـن سـطـح زنـدگـى و تـوسـعـه تـجـمـلات و تـشریفات و تکلیفات نیز به این موضوع کمک کرده است. در این میان تنها کسى که صدمه و لطمه ی جبران ناپذیرمى بیند، طفل معصوم است .

 

مادر

تجلى طبیعت زن با عاطفه مادرى

هیچ تردیدى نیست که مبارزه با هوا و هوس براى پرورش یک انسان سالم ، بسیار لازم است .هـنـگـامى که دو انسان پیوند زناشویى را امضا کردند و به دنبال آن ، فرزند یا فرزندانى نصیب آنها شد ، بسیارى از آزادى ها از آنها سلب مى شود.

بـه طـور کـلـى از روزى کـه زن مادرمى شود ، باید با یک حساب دقیق ، کلیه امورى که به حیثیت مادرى او زیان مى رساند  بر خود حرام سازد ، دیگر هیچ مطرح نیست که قضیه اى که با مادرى او تعارض دارد چیست .مـقام باشد ، یا شهرت و نفوذ واعتبار؟ گردش و تفریح و تفنن باشد یا کسب و هنر؟ و سرانجام باید هـمـه را فـداى مـادرى کـرد ومـادرى را در درجـه اول اهـمـیـت قرارداد .

 

مادرى ، عالى ترین مقام و بزرگ ترین افتخار زن

مادرى ، عالى ترین وظیفه اى است که دست نیرومند آفرینش بر عهده مادران قرار داده است .

طـفـل ، نه تنها از شیر مادر لذت مى برد و سلامت و اعتدال خود را حفظ مى کند ، بلکه به طور کلى وجـود مـادر بـا آن عواطف گرم و تحمل هرگونه رنج و زحمت براى رفاه و آسایش کودک ، یگانه عامل خوشبختى و پایه گذارى اعتدال و سلامت اوست .

 

زناشویى بدون فرزند

(البته ممکن است بعضی از شما عزیزان همراه به خواست خدا و به خاطر مشکلی از این نعمت محروم شده باشید. در این صورت برایتان آرزو داریم که به خواسته تان برسید و البته فراموش نکنید خداوند صلاح شما را می خواهد.)

اگـر ادعا کنیم که ازدواج ها به جهت بقاى نسل انجام مى شود و زن و مردى که این پیمان مقدس را امـضـا مـى کـنـنـد وسیله اى هستند براى پیدایش انسان هاى بعدى ـ انسان هایى که تدریجا رو به تکامل مى روند و به مراحل عالى انسانیت نایل مى شوند ـ سخنى به گزاف نگفته ایم .

در روایـات اسـلامـى آمـده اسـت که :مستحب است کودکان را به بازى و سرگرمى هاى بچه گانه واداشت تا در بزرگى بردبار باشند.این حقایق را نمى توان نادیده گرفت .قـوانـیـن دقـیـق خلقت را نمى توان از نو نوشت و به تصویب قوه هاى مقننه رسانید و با سرنیزه و ارعاب ، به کاربست .سعادت و سلامت و اعتدال انسان ها ایجاب مى کند که این قوانین را کشف و از آنها پیروى کنیم .

کـودکان ما را دچار رنج و محنت مى سازند و شاید هم ما را دل شکسته و مایوس کنند ، اما مطمئنا لذتى به ما مى بخشند که از لذت و جذبه عشق بالاتراست .

وجود فرزند ، ضامن کوشش و تلاش انسان است .اگـر فرزند نباشد ، انسان ـ به خصوص در اواخر عمر ـ به چه امیدى به کوشش و تلاش بپردازد؟ چرا زحـمـت بـکشد و رنج برد و خواب خوش و شیرین را برخود حرام سازد؟ براى رفاه فرزندان است که انسان تا آخرین نفس ،کار مى کند و به عمران و آبادى و ترقى مملکت کمک مى کند. اگـر فرزند و علاقه سرشار والدین به او نبود ، این همه کوشش هاى پى گیر و خستگى ناپذیر معنى نداشت .دیـن کـه بـا نـاموس خلقت و سرشت آدمى هماهنگى کامل دارد، بر همین موضوع تاکید کرده و محبت به فرزند را یکى از کارهاى پسندیده اعلام داشته است .

على (ع ) فرمود: کسى که فرزند خود را ببوسد، براى او پاداشى نیکوست .

بـرنـامـه فرزند دارى که لازمه حیات و سعادت است ، هنگامى تکمیل مى شود که انسان ، فرزندان خـود را بـى دریغ از محبت و احسان خود ، برخوردارگرداند و از اعمال تبعیض و تخلف از وظایف انسانى خوددارى کند.
فرزند

 

 

سخنى از ویل دورانت

وى مـى نـویـسـد: ملاحظه کنید که زناشویى بى فرزند ، چگونه پژمرده است و چگونه پس از آوردن فرزند ، شکفته مى گردد. ازدواج پیش از داشتن فرزند ، قراردادى است براى آماده ساختن آسایش جسمانى متقابل ، ولى پس از بچه دارشدن ، معناى حقیقى خود را به دست مى آورد.

فـرزند مانند آبى است که به پاى گیاهى مى ریزند تا آن را تازه و شکفته گردانند. زن در مـیان رنج و زحمت و نگرانى و جنجال ، رضایت عجیبى حس مى کند که نظیر لذت معنوى است .

 

 

مرد در این حال که به او مى نگرد ، عشقش تازه مى گردد. این دیگر آن زن پیشین نیست .این زنى است که ذخایر و توانایى هاى تازه اى به دست آورده است. گـرچـه رنـگـش کمى پریده است و قد و بالایش در نظر دیدگان ،کمى تغییر یافته اسـت ،امـا درنـظر شوهرش همچون کسى است که ازچنگال مرگ برگشته و هدیه گرانبهایى با خودآورده است .

 

ایـن هدیه اى است که مرد هرگز نخواهد توانست زنش را براى آن ـ چنان که شایسته است ـ پاداش دهد.رنج و زحمت کار، از آن پس به شیرینى و گوارایى بدل مى گردد و مانند کارکردن زنبورانى است که به دنبال شهد مى گردند.خـانه اى که تا آن وقت ، چهار دیوار و تخت خوابى بیش نبود ، جوانى از سر مى گیرد و پراز خنده و نشاط مى گردد.

مـرد با داشتن فرزند ، مسئولیتى را مى پذیرد که او را پخته مى کند و افقش را وسیع ترمى سازد و از یک غریزه پدرى عمیق ـ که ناگهان فرا رسیده است ـ لذت مى برد.

کـودکان ما را دچار رنج و محنت مى سازند و شاید هم ما را دل شکسته و مایوس کنند ، اما مطمئنا لذتى به ما مى بخشند که از لذت و جذبه عشق بالاتراست .

 

منبع : برگرفته از کتاب " کودک در جهان امروز " نویسنده : دکتر احمد بهشتی

با تلخیص






تاریخ : شنبه 87/12/24 | 5:58 عصر | نویسنده : farzad | نظرات ()

 

کودک

مادران معمولا فکر می کنند فرزندانشان هوش بالایی دارد و خیلی اوقات در صددند تا از طرق مختلف این توانایی را در آنها افزایش داده یا مورد ارزیابی قرار دهند. این مقاله راهکارهایی را برای شما فراهم می کند تا بتوانید رشد شناختی کودکان خود را ارتقاء دهید. 

آزمایش اول : تصاویر ساده‌ای تهیه کنید و اجزایی از این تصاویر را حذف کنید. از کودک خود بخواهید بگوید تصویر مورد نظر چه اشکالی دارد. تصاویری که انتخاب می‌کنید معمولا تصاویر ساده‌ای خواهد بود که کودک با آنها آشنایی داشته باشد. مثل چهره یک آدمک که دهان و لبها حذف شده است یا ساعتی که عقربه ندارد یا میزی که پایه ندارد. کودکان به موازات رشد هوشی خود به تدریج این توانایی را بدست می‌آورند که بتوانند اجزای حذف شده در تصاویر پیچیده را شناسایی کنند. بر این اساس کودکان کوچکتر مثلا 6 - 5 ساله‌ها معمولا نقص در تصاویر مربوط به اشیا آشنا و عینی را راحت‌تر شناسایی می‌کنند. با بالا رفتن سن کودک می‌توان تصاویر پیچیده‌تر مثل مناظر و ... را مورد استفاده قرار داد.

آزمایش دوم : داستانهایی برای کودک انتخاب کنید و با تغییراتی که در آنها ایجاد می‌کنید منتظر پاسخ و واکنش کودک بمانید. توجه کنید این تغییرات متناسب با سطح سنی کودک باشد و بیان کننده مسائل غیر عادی و غیر طبیعی باشد. ....یک روز یکی از ماهیها در حالی که بازی می‌کرد افتاد زمین و یکی از پاهایش زخمی شد. دوستانش به کمک او آمدند و پای او را پانسمان کردند.... 

عملکرد کودک در تشخیص شی متفاوت هر چه باشد نشان دهنده ادراک از وجود یک غریبه در گروه است.

آزمایش سوم : اشیا و وسایلی را انتخاب کنید و از کودکتان بخواهید بگوید این اشیا به چه دردی می‌خورند و به عبارتی چه کاربردی دارند. توجه داشته باشید نوع سوال کردن برای کودکان مهم است. سعی کنید بدون این که راهنمایی مستقیمی ارائه داده باشید طوری سوال کنید که کودک منظور شما را بتواند درک کند. به مثالهای زیر توجه کنید: چاقو به چه دردی می‌خورد؟ کلاه برای چیست؟ سوالات فوق برای کودکان سنین پایین مثل 5 - 4 ساله‌ها مناسب است اما برای کودکان بزرگتر می‌توان از مثالهای دیگری استفاده کرد: با آچار و پیچ گوشتی چه کار می‌توان کرد؟

آزمایش چهارم : چند مورد میوه ، اشیا یا چیزهای دیگر را که از یک جنبه خاص تشابهاتی با یکدیگر دارند انتخاب کنید و در اختیار کودک قرار دهید. و از کودک بخواهید بگوید این اشیا چه شباهتی به یکدیگر دارند. مثلا یک پرتغال ، یک سیب یک خیار و یک موز. که همگی میوه هستند. این آزمایش را با توجه به شرایط سنی کودک و سایر عوامل می‌توانید با اندک تغییراتی اجرا کنید. برای کودکان کوچکتر می‌توانید از خود اشیا یا از تصاویر آنها استفاده کرد. برای کودکان بزرگتر می‌توان نام اشیا را به ترتیب گفت و سپس از او سوال کرد.

آزمایش پنجم : گروهی از اشیا یا چیزهای دیگر را انتخاب کنید که شباهتهای اساسی به یکدیگر دارند. در میان این گروه شی را قرار دهید که در آن ویژگی مشترک با بقیه نیست. و از کودک بخواهید آن شی را که با بقیه تفاوت دارد در بین گروه انتخاب کند. مثلا چند شی دایره‌ای شکل انتخاب کنید و در بین آنها یک مکعب مربع قرار دهید. برای این آزمایش نیز می‌توانید از خود اشیا ، تصاویر آنها یا نام بردن اسامی ، آنها استفاده کنید. ولی توجه داشته باشید کودکان کوچکتر به دلیل این که رشد حافظه آنها به اندازه کودکان بزرگتر نیست نمی‌توانند در روش نام بردن وسایل عملکرد خوبی داشته باشند.

موفق نشدن آنها به حافظه آنها مربوط می‌شود نه به عملکرد هوشی آنها. برای این کودکان عملکرد کودک هر چه باشد نشان دهنده ادراک از وجود یک غریبه در گروه است. توجه داشته باشید که عکس‌العملی خاص از طرف گروه و یا آن فرد غریبه صورت نگیرد. کودکان در برخی سنین اگر در چنین شرایطی قرار گیرند، ممکن است گریه کنند.

داستانهایی برای کودک انتخاب کنید و با تغییراتی که در آنها ایجاد می‌کنید منتظر پاسخ و واکنش کودک بمانید.

درک کردن شرایط عاطفی اطرافیان توسط کودکان

کودکان حتی حالات عاطفی اطرافیان خود را ادراک می‌کنند. در حضور کودک خود شروع به خندیدن کنید و به واکنشهای او توجه کنید. بی‌شک واکنشهایی از او مشاهده خواهید کرد مثل دست و پا زدن ، غان و غون کردن ، خندیدن و از کودکان بزرگتر درخواست برای بغل شدن ، پرسیدن علت خنده و ... . همچنین اگر در حضور کودک شروع کنید به گریه کردن و واکنشهای کودک را مورد بررسی قرار دهید خواهید دید که واکنشهایی حاکی از درک شرایط عاطفی شما نشان می‌دهند. کودکان کوچکتر ممکن است متوجه تصنعی بودن شرایط نشوند و شروع کنند به گریه کردن یا نگاههای خیره و وارسی کننده . کودکان بزرگتر سعی می‌کنند کاری انجام دهند، مثل برداشتن دست مادر از جلوی چشمانش و ... .

 

روانشناسی کودکان استثنایی






تاریخ : شنبه 87/12/24 | 5:57 عصر | نویسنده : farzad | نظرات ()

پول‌هایی که عروس و دامادها یک شبه خرج می‌کنند

ازدواج

یک ماشین مدل بالا با دو سرنشین شیک‌پوش، غرق در انبوهی از گل و روبان، یکی عروس و دیگری داماد. درخشش نورها خیره‌کننده است و عروس در لباس فاخرش درخشان‌تر از همه. چمن‌های مخملی باغ خانوادگی هم می‌درخشد و عروس سفیدپوش خوشامدگویان بر فرشی قرمز می‌خرامد.

الماس‌های پراکنده بر لباس او چشم را می‌نوازد و سنگینی جامه بخت، ساقدوش‌ها را به تلاشی بیشتر برای همراهی عروس وامی‌دارد. کت و شلوار داماد و آرایش موهایش هم فخرفروشی می‌کند، اما او آزادانه‌تر و سبک‌تر از همسرش گام برمی‌دارد.

میزهای پذیرایی هم آماده‌اند و کاروانی از خوردنی به راه انداخته‌اند. نورافشانی باغ اما از همه چشمگیرتر است و سکوی اقامت عروس و داماد را چون تخت پادشاهی نشان می‌دهد...

اینها تنها گوشه‌ای از اتفاقاتی است که در مراسم عروسی بعضی ایرانی‌ها می‌افتد و شاید همین نزدیکی‌ها، البته نه نزدیک جنوب شهری‌ها، که در کنار ساکنان بقایای کوچه‌باغ‌های شمال پایتخت.

داستان‌پردازی نیست وقتی می‌شنویم دختر و پسر یکی از هزاران خانواده ثروتمند پایتخت، جشنی را برای به خانه بخت رفتن ترتیب داده‌اند که در آن همه چیز رنگ و بوی اشرافی می‌دهد.

زندگی مثل دختر شاه‌پریان و پسر پادشاه برای کسی که با فکر بدهی‌هایش به خواب می‌رود و به یاد آن از خواب می‌پرد خیالی بیش نیست.

 

دارندگی و برازندگی

می‌گویند دارندگی، برازندگی است. البته درست می‌گویند. سده‌هاست که اینچنین بوده است و ثروتمندان با تکیه بر پول‌هایشان هر کاری که خواسته‌اند کرده‌اند و همواره گرامی بوده‌اند. البته نمی‌شود انتظار داشت آنانی که انبوهی از ثروت در اختیار دارند گوشه ی انزوا برگزینند و طعم فقر به خود بچشانند ، چه آنها  که چیزی در بساط ندارند خود به دنبال راهی هستند تا پیله بدبختی را از دورشان باز کنند.

تجمل‌پرستی و اشرافی‌گری ویروسی است که دست‌بردار آدمی نمی‌شود و پلکانی است که پایانی ندارد ، چرا که سال‌هاست گریبان طبقه پایین و متوسط را هم گرفته است.

گفته می‌شود در هندوستان که کشور فقرا و مهاراجه‌هاست، افزایش دورقمی تورم هم حریف هزینه‌های گزاف ازدواج نشده و همچون گذشته زوج‌های هندی نخستین روزهای زندگی خود را با صرف مبالغ زیاد سپری می‌کنند. به این ترتیب عروس و دامادهای این کشور به طور معمول پس‌انداز 10 تا‌16‌سال زندگی خود را در مراسم عروسی خرج می‌کنند و حتی حاضرند به قیمت بدهکار شدن و گرفتن وام، هزینه‌های بالای ازدواج را که تا مرز 10هزار دلار هم می‌رسد، فراهم کنند.

در ایران خودمان هم همین طور است. مدت‌هاست که دیگر ساده‌زیستی ارج و منزلتی ندارد و مدل ماشین و لباس و متراژ خانه و ویلا و کوچه و خیابان محل زندگی، جای خیلی از ارزش‌ها را گرفته است. پس فقط کافی است تو هم یکی از شرکت‌کنندگان این ماراتن شوی تا خواب و خوراکت به خاطر عقب نماندن از قافله تباه شود.

اگر پول باشد ، افتادن در مسیر چشم و همچشمی و جا نماندن از دیگران فقط وقت و انرژی می‌برد اما مصبیت زمانی است که دست و جیب خالی باشد.

 حتما ماجرای زوج‌های جوانی را شنیده‌اید که با وام و قرض فراوان در تالاری نسبتا معروف جشن می‌گیرند و خوانی رنگین می‌گسترانند و یک شبه خود را بدهکار می‌کنند و به خاطر خالی بودن جیبشان و بدهکار ماندن، تا سال‌های بعد خانه ای 40 متری را اجاره و یا در پایین‌ترین نقاط شهر خانه‌ای عروسکی را رهن می‌کنند و مدام همدیگر را بانی این وضع می‌دانند. این داستان زندگی خیلی از دخترها و پسرهاست. همان‌هایی که با دست خالی و بدون آهی در بساط تنها به خاطر عقب نماندن از دیگران روی تلخ زندگی را به خود نشان می‌دهند.

ازدواج

چه کسی خوشبخت است؟

معلوم نیست سرانجام چه کسی خوشبخت واقعی است. آن که با پول قصری زیبا برای خود می‌سازد، یا آن که با هزار تلاش تنها شکمش را سیر می‌کند. دوستی می‌گفت: اگر پول خوشبختی نیاورد ، فقر بی‌گمان بدبختی می‌آورد.

من این جمله را خیلی دوست دارم؛ هرچند که می‌دانم نه پول سبب بدبختی است و نه فقر باعث خوشبختی. چه کسی می‌داند اکنون پس از گذشت 6 سال سرنوشت لیزا مانیللی و دیوید گست که با صرف 5/3 میلیون دلار جشن عروسی‌شان را برپا کردند، به کجا کشیده، معلوم نیست. شاید اکنون آنها همانقدر خوشبخت باشند که در شب عروسی‌شان یا شاید آنقدر غم به دل دارند که کسی تصورش را هم نمی‌کند.

مدت‌هاست که دیگر ساده‌زیستی ارج و منزلتی ندارد و مدل ماشین و لباس و متراژ خانه و ویلا و محل زندگی جای خیلی از ارزش‌ها را گرفته است.

سرنوشت توری اسپلینگ و چارلی شانندر، دیوید و ویکتوریا بکام، براد پیت و جنیفر انیستوندز و اشلی جود با داریو فراچینی که (به ترتیب)‌ با صرف یک میلیون دلار، 800 هزار دلار و یک میلیون دلار جشن ازدواج خود را در زمره 20 ازدواج پرخرج جهان ثبت کرده‌اند هم مشخص نیست. کسی نمی‌داند که آیا قلب‌های آنها باز هم برای همدیگر می‌تپد یا نه.

البته سرانجام زندگی هزاران زن و شوهری هم که در گمنامی و با تجمل کمتر زیر یک سقف رفته‌اند را هم کسی نمی‌داند. شاید خوشبخت باشند، یا نیمه خوشبخت، یا شاید هم بدبخت. ولی گذری در راهروهای دادگاه‌های خانواده و شنیدن حرف دل آدم‌ها ثابت می‌کند آن چیزی که از همه مهم‌تر است، یکدلی و مهربانی است. همان چیزی که جایش در زندگی خیلی‌ها خالی است.

فقط خدا می‌داند زندگی با کسی که از صمیم قلب دوستش داری چه لذتی دارد. او که طنین صدایش آرامبخش و وجودش اطمینان‌‌آور است. 

بی‌گمان دارا بودن یا ندار بودن بر کیفیت زندگی آدم‌ها اثر می‌گذارد، ولی چگونگی برخورد با شرایط است که می‌تواند به حیات مشترک جلوه دهد یا آن را از رونق بیندازد. ولی در این میان عشق به زندگی تجملی حسابش از بقیه چیزها جداست، چرا که نفس زیاده‌خواه بسختی سیر می‌شود.

مردم عادی البته هر آن که را بیشتر خرج کنند بیشتر می‌پسندند، چون به باور آنها این آدم‌ها متجددند و باعث افتخار، هرچند که عامه مردم گاه زن و شوهرهایی را که در نهایت سادگی زندگی را شروع می‌کنند هم می‌ستایند. ولی وقتی نگاه به ازدواج از نظرگاهی تخصصی باشد وضعش فرق می‌کند. همان‌گونه که اظهارنظر طیبه میرزااسکندری، جامعه‌شناس و مدرس دانشگاه درباره ازدواج‌های تجملی ثابت کرد. او ازدواج را نه پدیده‌ای فردی، بلکه مساله‌ای اجتماعی فرهنگی و تابع خرده‌فرهنگ‌های جامعه می‌داند. وقتی این جامعه‌شناس درباره ازدواج‌های تجملی سخن می‌گوید ، از هنجارها و ارزش‌ها حرف می‌زند و این که ثروتمندان بانی انتقال تجمل‌گرایی به اقشار پایین جامعه هستند.

او می‌گوید: وقتی طبقه مرفه جامعه رفتار اشرافی از خود نشان دهد ، دیگران هم می‌کوشند به هر ترتیب ممکن ادای آنها را دربیاورند. پس به این ترتیب تاثیر منفی این خرده‌فرهنگ بر کل جامعه اثر می‌‌کند و تبدیل به هنجاری می‌شود که به واسطه تکرار و پذیرفته شدن مورد قبول همه می‌شود.

 اگر در جامعه‌ای مسائل مادی و اسراف تبدیل به ارزش شود و ملاک ارزیابی‌ها قرار گیرد ، کسی تایید می‌شود که تجمل‌پرست و علاقه‌مند به مصرف زیاد است.

در واقع این جامعه‌شناس فضایی را ترسیم می‌کند که در آن انسان‌ها به جای نزدیک شدن به یکدیگر و پیوندخوردن با هم، در مقابل هم قرار می‌گیرند، زیرا کسی که در این مسیر می‌افتد، به واسطه زندگی اشرافی خود دیگران را از خود پایین‌تر می‌بیند و در مسابقه مصرف، تفاخر و چشم‌ و همچشمی می‌افتد و دیگرانی که بهره‌ زیادی از ثروت نبرده‌اند سرخورده می‌شوند.

 کسی که ثروت دارد، باید به اندازه شأن انسانی‌اش در رفاه و آسایش باشد، اما اگر این ثروت به حدی است که توان خدمت‌رسانی به کل جامعه را دارد، باید در این مسیر از آن بهره‌‌گیری شود. آن‌گونه که وی می‌گوید، به همان اندازه که ثروت بلوکه‌شده مضر است، فقر هم معضلاتی دارد.

و در آخر چیزی که همه می دانیم این است که  یکی از زیانبارترین اثرات این ازدواج های پر زرق و برق ،به تاخیر افتادن ازدواج افرادی است که توان مالی ندارند و نمی خواهند از دیگران کم بیاورند....

 

منبع : جام جم آنلاین _ با تلخیص






تاریخ : شنبه 87/12/24 | 5:56 عصر | نویسنده : farzad | نظرات ()

 

عشق

اغلب زنانی که در سن ازدواج قرار دارند، در تصور و خیال خود آرزوی ایجاد یک رابطه گرم و صمیمی با همسرشان را دارند، مثل نشستن کنار شومینه در یک بعداز ظهر سرد زمستانی و صحبت در مورد آرزوها و خیالات شیرین خود.

اما متاسفانه در زندگی واقعی خود چنین فضایی راکمتر تجربه می کنند و این کمی دردناک است، به خصوص برای خانمها. این 10 گام به زنان کمک می کند که به جای تلاش برای تعمیر و اصلاح نقاط منفی همسرشان به تقویت روابط بهتر و موفق تر نائل شوند.

1- از خودتان مراقبت کنید: این حقیقت را درک کنید که بهترین چیزهایی که برای همسرتان می توانید انجام دهید برای خود شما نیز خوب است، مثل خوردن غذاهای سالم، آراستن و تیمار کردن از خود و انجام مرتب حرکات ورزشی. با این کار شما احساس بهتری خواهید داشت و بعلاوه همسری با توانایی قابل توجه و جذاب برای همسرتان باقی خواهید ماند(بدون در نظر گرفتن سن تان).

اگر چیز خاصی می خواهید که می دانید او نمی تواند حدس بزند به او بگو یید. نه این که مثل یک راز در سینه حفظ کنید و بعد به خاطر برآورده نشدنش حسرت بخورید.

2- تشکر از همسرتان را فراموش نکنید: زمانی که محققان از مردان در مورد خواسته آنها از همسرانشان سوال می کنند اغلب آنها قدردانی کردن همسرانشان را در ابتدای خواسته هایشان بیان می کنند. هر کس دوست دارد که مورد قدردانی واقع شود. پس کارهایی که همسرتان برای شما، فرزندان و کلا زندگی انجام می دهد را به خاطر داشته باشید و از او تشکر کنید. با این کار شماف لبخندی بس عمیق روی صورت همسرتان نقش میبنددو قلب او را راضی و شاد می کنید.

3- روابط عاشقانه خود را حفظ کنید: آخرین باری که برای همسرتان یک میان پرده رومانتیک خلق کردید را به خاطر آورید. اگر نمی توانید به خاطر آورید، پس الان بهترین موقع است. بی دریغ محبت کنید، با نوشتن یادداشت های عاشقانه، یا ترتیب دادن یک قرار بیرون از منزل و این که جذابیت او برای شما همچنان ماندگار است را برای او یادآوری کنید.

4- به او اجازه بدهید اوقاتی را در کنار دوستانش بگذراند: او نیاز دارد که مدتی برای خودش باشد زمانی برای استراحت، انجام فعالیت های مورد علاقه یا ارتباط با دوستان. او را در تقویت ارتباط دوستانه اش با سایر مردان تشویق کنید. او از مصاحبت با دوستانش لذت خواهد برد.

مطالعات نشان می دهد که افرادی که ارتباطشان را با دوستان حفظ کرده اند، زندگی طولانی تر و سالم تری خواهند داشت.

5- همسر خود را در اولویت قرار دهید: انواع مشغله های کاری ، خانه و بچه کافی است تا پایه های اساسی زندگی به دست فراموشی سپرده شود و این هنر شماست که در کشاکش این مسائل زمانی را برای تقویت این پایه های اساسی ترتیب دهید. به کار همسرتان و علائق او، ابراز علاقه کنید و نشان دهید که او در همه حال برای شما مهم است.

6- سعی نکنید او را عوض کنید: متخصصان رفتار مدعی هستند که شما نمی توانید دیگران را عوض کنید. شما تنها می توانید خودتان و شیوه عکس العمل تان را عوض کنید. پس به جای نق زدن به همسرتان ، راه دیگری پیدا کنید. خود را سرگرم چیزهای دیگر کنید و یا براحتی از کنار این مسائل بگذرید و حساسیت نشان ندهید. اما فراموش نکنید که به محض دیدن یک رفتار صحیح از او و یا تغییر و اصلاح رفتارش، از او تشکر کنید.

7- از او نخواهید که خواسته های شما را حدس بزند: اینکه فکر کنید همسرتان بخاطر اینکه مدتی با شما بوده بنابراین تمام خواسته ها آرزوهای شما را می داند صحیح نیست. همه ما انسانها توده ای از خواسته ها و آرزوهای منحصر به فرد داریم. تعجب نکنید اگر همسرتان فکر کند خواسته شما، مطابق خواسته های اوست.

 غیر منطقی است که انتظار داشته باشید همسرتان هم یک عاشق واله، هم یک همراه و هم یک دوست فوق العاده باشد. بنابراین بهتر است روابط خود را با دوستانتان بعد از ازدواج حفظ کنید.

8- به توسعه روابط دوستانه خود ورای زندگی زناشویی توجه کنید: بعد از ازدواج فراموش کردن روابط با دوستان , آسان به نظرمی رسد. اما فراموش نکنید که یک نفر به تنهایی _ مثل همسرتان_نمی تواند تمام نیاز های شما را برآورده کند. بنابر این غیر منطقی است که انتظار داشته باشید همسرتان هم یک عاشق واله، هم یک همراه و هم یک دوست فوق العاده باشد. بنابراین بهتر است روابط خود را با دوستانتان بعد از ازدواج حفظ کنید. این امر سبب می شود که شما احساس خوشایند تری داشته باشید. و همچنین انرژی لازم برای ارتباط با همسرتان را بدست آورید.

9- اجازه دهید همسرتان از وقت استراحت خود مطابق میلش استفاده کند: همسرتان هم درست مثل شما نیاز به زمانی برای استراحت و تجدید قوا دارد و در عین حال هرکس به شیوه ای تمایل دارد از این ساعات استفاده کند.  بنابراین نیازها و تفاوت را درنظر داشته باشید و بپذیرید. سعی نکنید برای زمان استراحت همسرتان برنامه ای فوق العاده مثل خرید و …تدارک ببینید.

10 – به همسرتان ایمان داشته باشید و ایمان خود را نشان دهید: مردان به خاطر اینکه دنیای پیرامون خود را درست مثل یک حریف می پندارند بعضی مواقع خود را در موقعیت شکست می بینند. بنابراین زمانی که همسرتان خسته از کار به خانه می آید نیاز دارد بداند که برای همسرش فوق العاده ارزشمند است و همسرش به او و توانایی اش ایمان دارد.

سایت تبیان






تاریخ : پنج شنبه 87/12/22 | 9:5 صبح | نویسنده : farzad | نظرات ()

پیشاپیش میلاد با سعادت

حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم

و

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام

را به مسلمانان تبریک عرض می کنم

 






تاریخ : دوشنبه 87/12/19 | 7:14 صبح | نویسنده : farzad | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.