هنگامی که در زندگی اوج میگیری،
دوستانت می فهمند تو چه کسی بودی.
اما هنگامی که در زندگی، به زمین می خوری،
آنوقت تو میفهمی که دوستانت چه کسانی بودند یا هستند ...
آری گاهی شکست از پیروزی مفیدتر است ...
هیچ جمله ای و شعری قشنگ نیست مگر آنکه نشانی از تو در آن داشته باشد . حال هرکس که می خواهد آن را سروده یا نوشته باشد.
من آن می پسندم که نشانی از خانه ات می پرسد و به رمز می نمایاند؛
" خانه ی دوست کجاست ... "
ای فدای روی همچون ماه تو گشته ام من واله و شیدای تو تکیه گاه من تویی هان ای پدر! ای پدر کی می شوم همتای تو؟ گر تو می بینی که شعری گفته ام دوست دارم پا گذارم جای تو گر چه؛ نتوان که جا پایت گذاشت لیک رسوا می شود بدخواه تو آب دریا را اگر نتوان کشید می توان نوشید از دریای تو ای پدر با من بگو درد دلت تا که من مرهم نهم غم های تو ای پدر پشت و پناه من تویی پشت من گرم است از گرمای تو ای پدر خونی که در پود من است قطره قطره می کنم اهدای تو روشنی بخش چراغ خانه ای می ستایم روح استغنای تو کودکانت چون نهالی رسته اند هست مادر مأمن و مأوای تو ای پدر روزت مبارک ای پدر من چه دارم تا بریزم پای تو؟ 13 رجب روز ولادت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام و روز بزرگداشت مقام پدر را به همه ی پدران عزیز و بخصوص پدر دوست داشتنی و مهربان خودم شاد باش می گویم
ای مانده در قنوت شهادت امام عشق
ای از تبار زخم عبادت امام عشق
می کرد در نماز غزل های آبیت؛
تصویر اشک از تو روایت ، امام عشق
دل می زنندبا تو به دریای نافله
نیلوفران وحی ولایت،امام عشق
تا پرکشان لاله ی روییده در نسیم
کرده ست باور تو قیامت امام عشق
خورشید جان سپرد در آغوش چشم هات
وقتی شدی شهید شهادت امام عشق
می خوانمت به لهجه ی عریان آفتاب
می جویمت به شیوه ی عادت امام عشق
تادردلت روایت مهتاب جاری است
داریم التماس دعایت ، امام عشق
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
که زیبا بنده ام را دوست میدارم
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان.
رهایت من نخواهم کرد