خیال دیدن رویت آرزوی حق و زیبایی ست ...
افسوس که با همدستی نفسم آن را تبدیل کرده ام به :
زهی خیال باطل !
مولا دریابــــــــــــ م که جدا افتاده ام
و جدا افتادگان از تو ، گمشدگانند ...
الهی!
به هر صفت که هستم بر خواست تو موقوفم . . .
به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم . . .
تا جان دارم رخت از این کوی بر ندارم . . .
او که تو ، آن اویی ، بهشت او را بنده است . . .
او که تو در زندگانی اویی ، جاوید زنده است . . .
خداوندا!
عابدان وصف بزرگواری تو شنودند ، گردنها بسته کردند . . .
سلطانان وصف علاء تو شنیدند ، از بیم قهرتو گردن نهادند . . .
عاصیان صفت رحمت تو شنیدند ، امیدها در بستند . . .
الهی!
نان تو میخورم و فرمان شیطان میبرم...به فریادم برس...
الهی!
تو آنی که از بنده ناسزا بینی و به عقوبت نشتابی...از بنده کفر میشنوی و نعمت از وی باز نگیری...توبت و عفو بر وی عرضه می کنی و به پیغام و خطابِ خود او را می بازخوانی و گر باز آید وعده مغفرت می دهی که: *اِنْ یَنْتََهوُا یَغفِرلََهُم ما سَلَفْ* چون با دشمن بدکردار چنینی،چه گویم که با دوستان نیکوکار چونی...؟ من چه دانستم که مزدور است کسی که او را بهشت راس المال است...و عارف اوست که در آرزوی یک لحظه وصال است....من دانستم که حیرت به وصال تو طریقست...و ترا بیش جوید که در تو غریق است...
الهی!
ای دور نظر و ای نیکو حضرو ای نیکوکار نیک منظر،ای دلیل هر برگشته و ای
راهنمای هر سرگشته،ای چاره ساز هر بیچاره و ای آورنده هر آواره،ای جامع
هر پراکنده و ای رافع هر افتاده...
*دست ما گیر ای بـخشنـده بـخشـایـنده*
الهی!
دیگران مست شرابند و من مست ساقی...مستی ایشان فانیست و از من باقی...
الهی!
از هر دو جهان محبت تو گزیدم ؛ جامهء بلا بُـریدم و پرده عافـیت دریدم...
یا رب ز شراب عشق سرمستم کن
وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هرچه بجز عشق خودت تهی دستم کن
یکـباره به بنـد عـشـق پـابـستـم کـن