تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو،تاما،سخن عشق همان است که رفت
که در این وصف زبان دگری،گویا نیست
بعد تو قول و غزلهاست جهان را اما
غزل توست که در قولی از آن،اما نیست
تو چه رازی که به هر شیوه تورامیجویم
تازه می یابم و،بازت اثری پیدا نیست
شب که آرام تر از پلک ،تورا میبندم
در دلم طاقت دیدار تو، تا فردا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد،به خدا دریا نیست
من نه آنم که بتوصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست
تاریخ : یکشنبه 87/9/17 | 6:1 عصر | نویسنده : farzad | نظرات ()