پولهایی که عروس و دامادها یک شبه خرج میکنند
یک ماشین مدل بالا با دو سرنشین شیکپوش، غرق در انبوهی از گل و روبان، یکی عروس و دیگری داماد. درخشش نورها خیرهکننده است و عروس در لباس فاخرش درخشانتر از همه. چمنهای مخملی باغ خانوادگی هم میدرخشد و عروس سفیدپوش خوشامدگویان بر فرشی قرمز میخرامد.
الماسهای پراکنده بر لباس او چشم را مینوازد و سنگینی جامه بخت، ساقدوشها را به تلاشی بیشتر برای همراهی عروس وامیدارد. کت و شلوار داماد و آرایش موهایش هم فخرفروشی میکند، اما او آزادانهتر و سبکتر از همسرش گام برمیدارد.
میزهای پذیرایی هم آمادهاند و کاروانی از خوردنی به راه انداختهاند. نورافشانی باغ اما از همه چشمگیرتر است و سکوی اقامت عروس و داماد را چون تخت پادشاهی نشان میدهد...
اینها تنها گوشهای از اتفاقاتی است که در مراسم عروسی بعضی ایرانیها میافتد و شاید همین نزدیکیها، البته نه نزدیک جنوب شهریها، که در کنار ساکنان بقایای کوچهباغهای شمال پایتخت.
داستانپردازی نیست وقتی میشنویم دختر و پسر یکی از هزاران خانواده ثروتمند پایتخت، جشنی را برای به خانه بخت رفتن ترتیب دادهاند که در آن همه چیز رنگ و بوی اشرافی میدهد.
زندگی مثل دختر شاهپریان و پسر پادشاه برای کسی که با فکر بدهیهایش به خواب میرود و به یاد آن از خواب میپرد خیالی بیش نیست.
دارندگی و برازندگی
میگویند دارندگی، برازندگی است. البته درست میگویند. سدههاست که اینچنین بوده است و ثروتمندان با تکیه بر پولهایشان هر کاری که خواستهاند کردهاند و همواره گرامی بودهاند. البته نمیشود انتظار داشت آنانی که انبوهی از ثروت در اختیار دارند گوشه ی انزوا برگزینند و طعم فقر به خود بچشانند ، چه آنها که چیزی در بساط ندارند خود به دنبال راهی هستند تا پیله بدبختی را از دورشان باز کنند.
گفته میشود در هندوستان که کشور فقرا و مهاراجههاست، افزایش دورقمی تورم هم حریف هزینههای گزاف ازدواج نشده و همچون گذشته زوجهای هندی نخستین روزهای زندگی خود را با صرف مبالغ زیاد سپری میکنند. به این ترتیب عروس و دامادهای این کشور به طور معمول پسانداز 10 تا16سال زندگی خود را در مراسم عروسی خرج میکنند و حتی حاضرند به قیمت بدهکار شدن و گرفتن وام، هزینههای بالای ازدواج را که تا مرز 10هزار دلار هم میرسد، فراهم کنند.
در ایران خودمان هم همین طور است. مدتهاست که دیگر سادهزیستی ارج و منزلتی ندارد و مدل ماشین و لباس و متراژ خانه و ویلا و کوچه و خیابان محل زندگی، جای خیلی از ارزشها را گرفته است. پس فقط کافی است تو هم یکی از شرکتکنندگان این ماراتن شوی تا خواب و خوراکت به خاطر عقب نماندن از قافله تباه شود.
حتما ماجرای زوجهای جوانی را شنیدهاید که با وام و قرض فراوان در تالاری نسبتا معروف جشن میگیرند و خوانی رنگین میگسترانند و یک شبه خود را بدهکار میکنند و به خاطر خالی بودن جیبشان و بدهکار ماندن، تا سالهای بعد خانه ای 40 متری را اجاره و یا در پایینترین نقاط شهر خانهای عروسکی را رهن میکنند و مدام همدیگر را بانی این وضع میدانند. این داستان زندگی خیلی از دخترها و پسرهاست. همانهایی که با دست خالی و بدون آهی در بساط تنها به خاطر عقب نماندن از دیگران روی تلخ زندگی را به خود نشان میدهند.
چه کسی خوشبخت است؟
معلوم نیست سرانجام چه کسی خوشبخت واقعی است. آن که با پول قصری زیبا برای خود میسازد، یا آن که با هزار تلاش تنها شکمش را سیر میکند. دوستی میگفت: اگر پول خوشبختی نیاورد ، فقر بیگمان بدبختی میآورد.
من این جمله را خیلی دوست دارم؛ هرچند که میدانم نه پول سبب بدبختی است و نه فقر باعث خوشبختی. چه کسی میداند اکنون پس از گذشت 6 سال سرنوشت لیزا مانیللی و دیوید گست که با صرف 5/3 میلیون دلار جشن عروسیشان را برپا کردند، به کجا کشیده، معلوم نیست. شاید اکنون آنها همانقدر خوشبخت باشند که در شب عروسیشان یا شاید آنقدر غم به دل دارند که کسی تصورش را هم نمیکند.
مدتهاست که دیگر سادهزیستی ارج و منزلتی ندارد و مدل ماشین و لباس و متراژ خانه و ویلا و محل زندگی جای خیلی از ارزشها را گرفته است.
سرنوشت توری اسپلینگ و چارلی شانندر، دیوید و ویکتوریا بکام، براد پیت و جنیفر انیستوندز و اشلی جود با داریو فراچینی که (به ترتیب) با صرف یک میلیون دلار، 800 هزار دلار و یک میلیون دلار جشن ازدواج خود را در زمره 20 ازدواج پرخرج جهان ثبت کردهاند هم مشخص نیست. کسی نمیداند که آیا قلبهای آنها باز هم برای همدیگر میتپد یا نه.
البته سرانجام زندگی هزاران زن و شوهری هم که در گمنامی و با تجمل کمتر زیر یک سقف رفتهاند را هم کسی نمیداند. شاید خوشبخت باشند، یا نیمه خوشبخت، یا شاید هم بدبخت. ولی گذری در راهروهای دادگاههای خانواده و شنیدن حرف دل آدمها ثابت میکند آن چیزی که از همه مهمتر است، یکدلی و مهربانی است. همان چیزی که جایش در زندگی خیلیها خالی است.
فقط خدا میداند زندگی با کسی که از صمیم قلب دوستش داری چه لذتی دارد. او که طنین صدایش آرامبخش و وجودش اطمینانآور است.
مردم عادی البته هر آن که را بیشتر خرج کنند بیشتر میپسندند، چون به باور آنها این آدمها متجددند و باعث افتخار، هرچند که عامه مردم گاه زن و شوهرهایی را که در نهایت سادگی زندگی را شروع میکنند هم میستایند. ولی وقتی نگاه به ازدواج از نظرگاهی تخصصی باشد وضعش فرق میکند. همانگونه که اظهارنظر طیبه میرزااسکندری، جامعهشناس و مدرس دانشگاه درباره ازدواجهای تجملی ثابت کرد. او ازدواج را نه پدیدهای فردی، بلکه مسالهای اجتماعی فرهنگی و تابع خردهفرهنگهای جامعه میداند. وقتی این جامعهشناس درباره ازدواجهای تجملی سخن میگوید ، از هنجارها و ارزشها حرف میزند و این که ثروتمندان بانی انتقال تجملگرایی به اقشار پایین جامعه هستند.
او میگوید: وقتی طبقه مرفه جامعه رفتار اشرافی از خود نشان دهد ، دیگران هم میکوشند به هر ترتیب ممکن ادای آنها را دربیاورند. پس به این ترتیب تاثیر منفی این خردهفرهنگ بر کل جامعه اثر میکند و تبدیل به هنجاری میشود که به واسطه تکرار و پذیرفته شدن مورد قبول همه میشود.
در واقع این جامعهشناس فضایی را ترسیم میکند که در آن انسانها به جای نزدیک شدن به یکدیگر و پیوندخوردن با هم، در مقابل هم قرار میگیرند، زیرا کسی که در این مسیر میافتد، به واسطه زندگی اشرافی خود دیگران را از خود پایینتر میبیند و در مسابقه مصرف، تفاخر و چشم و همچشمی میافتد و دیگرانی که بهره زیادی از ثروت نبردهاند سرخورده میشوند.
کسی که ثروت دارد، باید به اندازه شأن انسانیاش در رفاه و آسایش باشد، اما اگر این ثروت به حدی است که توان خدمترسانی به کل جامعه را دارد، باید در این مسیر از آن بهرهگیری شود. آنگونه که وی میگوید، به همان اندازه که ثروت بلوکهشده مضر است، فقر هم معضلاتی دارد.
و در آخر چیزی که همه می دانیم این است که یکی از زیانبارترین اثرات این ازدواج های پر زرق و برق ،به تاخیر افتادن ازدواج افرادی است که توان مالی ندارند و نمی خواهند از دیگران کم بیاورند....
منبع : جام جم آنلاین _ با تلخیص