گرچه اکثر ما نیازهای خود را به طور کامل میدانیم، ولی متأسفانه اغلب گمان میکنیم دیگران، به خصوص همسرمان نیز همین نیازها را دارد و از او انتظار داریم آنچه را که ما میپسندیم، بپسندد و آن گونه که ما فکر میکنیم، بیندیشد.
به اعتقاد روان شناسان، همه افراد به لحاظ شخصیتی یک سری تفاوتهایی با یکدیگر دارند که برخی از این تفاوتها به دلیل جنسیت افراد میباشد اما این مسأله به معنای فاصله انداختن و جدا کردن نیست، بلکه در سایه با هم بودن میتوانند ما را به کمال و آسایش برسانند. البته مشروط بر آن که آنها را بشناسیم تا درصدد رشد و تکامل یکدیگر برآییم.
1- فرصتِهای شیرینی که نباید از دست داد
گرچه اکثر ما نیازهای خود را به طور کامل میدانیم، ولی متأسفانه اغلب گمان میکنیم دیگران، به خصوص همسرمان نیز همین نیازها را دارد و از او انتظار داریم آنچه را که ما میپسندیم، بپسندد و آن گونه که ما فکر میکنیم، بیندیشد.
در این میان خیلی از ما تصور میکنیم اگر همسرمان دوستمان دارد ، باید به همان گونه که ما با او رفتار میکنیم، با ما رفتار کند ، ولی این را نمیدانیم که چنین طرز تفکری موجب میشود تا فرصتهای شیرینی که میتوانیم در صورت با هم بودن خلق کنیم را از دست بدهیم، زیرا نمیدانیم با وجود شباهتهای موجود ، تفاوتهایی از نظر جنسیتی با هم داریم. پس بهتر است در مورد این تفاوت ها و نیازهای مرتبط با آن به طور واضح و روشن صحبت کنیم تا در سایه شناخت آنها به رضایت خاطر و آسودگی خیال برسیم.
2- زن خواهان احترام است و مرد طالب تشکر
وقتی مرد به گونه ای با همسرش رفتار کند که خانم مطمئن شود شوهر حقوق، خواستهها و نیازهای او را در اولویت قرار داده و به او احترام گذاشته است، او نیز نشان میدهد که از رفتار و تلاش همسرش راضی است. در نتیجه مرد حس میکند که همسرش قدردان زحمتها و تلاشهای اوست و چون مورد تقدیر و تشکر قرار میگیرد ، راسخ تر میشود تا بر تلاش خود در زندگی بیفزاید و انگیزه پیدا می کند تا بیشتر به همسرش احترام بگذارد. در این شرایط زندگی برای هر دوی آنان دلپذیرتر خواهد شد.
3- ابراز علاقه ، اعتماد میآورد
وقتی زن با همسرش طوری رفتار کند که مرد متوجه شود مورد اعتماد اوست، شوهر نیز از تمام توان خود برای خوشبختی همسرش کمک میگیرد. پس این واکنش زن (مثبت اندیشی درباره توانایی های شوهر) پیامدهای خوشایندی را به همراه دارد.
همچنین زمانی که مرد به احساسات همسرش توجه میکند و از صمیم قلب به خشنودی او میاندیشد، زن مطمئن میشود شوهرش به او علاقه دارد و نسبت به زندگی دلگرم تر میشود که حاصل آن طراوت و شادابی محیط خانواده است.
باید توجه داشت همان طور که زن نیازمند مهرورزی از سوی همسر است، مرد نیز احتیاج به تحسین دارد. پس چه بهتر که زن هم از ویژگی ها و استعدادهای او از قبیل صداقت، شرافت، صبر و مهربانی و مقاومت احساس خرسندی کرده و این مسأله را به او بازگو کند.
3- زن تشنه مهرورزی و مرد تشنه تحسین است
اگر مرد ، نیازهای همسرش را در اولویت قرار دهد و با افتخار خود را متعهد بداند که از همسرش حمایت و نیازهای او را برآورده کند ، زن نیز متوجه میشود که شوهرش او را دوست دارد و احساس بالندگی میکند. در این جاست که مرد با مهم جلوه دادن احساسات و نیازهای همسرش، در کنار کارهای مورد علاقه خود مثل کار، مطالعه، ادامه تحصیل و تفریح موجب میشود نیاز همسرش به مهرورزی نیز برآورده شود. بنابراین وقتی زن احساس کند شوهرش در زندگی تنها به او میاندیشد و به خاطر خوشبختی او تلاش میکند ، به شوهرش افتخار خواهد کرد و این رفتار وی را مورد تحسین قرار میدهد.
باید توجه داشت همان طور که زن نیازمند مهرورزی از سوی همسر است، مرد نیز احتیاج به تحسین دارد. پس چه بهتر که زن هم از ویژگی ها و استعدادهای او از قبیل صداقت، شرافت، صبر و مهربانی و مقاومت احساس خرسندی کرده و این مسأله را به او بازگو کند. در چنین شرایطی، زندگی برای هر دوی آنها کانون عشق و علاقه میشود و لحظه، لحظه آن سرشار از لطف و آرامش خواهد بود.
در مقاله ی بعد چند مورد دیگر از رفتارهایی زندگی مشترک را تبدیل به فرصتی شیرین می کند ، می پردازیم.
شادی خواستنی ترین و شیرین ترین احساس بشر است. زن و مرد ، پیر و جوان، ثروتمند و فقیر پیوسته در جستجوی شادی اند و کیفیت زندگی خود را براساس میزان شادی شان می سنجند.
از این رو انگیزه بسیاری از رفتارهای ما شاد شدن است. حتی زمانی که با بیماری و تنگدستی، عدم امنیت و بی اعتمادی، نادانی و بی عدالتی می جنگیم، می خواهیم این عوامل اندوه را از زندگی خویش برانیم تا زمینه را برای ورود شادی فراهم کنیم. با گذشت زمان ، به تجربه آموخته ایم که تا میهمان ناخوانده "غم" را از دل بیرون نکنیم، نمی توانیم پذیرای احساس دلنواز و شیرین شادی باشیم.
امروزه در نتیجه پژوهش های علوم مختلف شواهد و یافته های بسیاری در مورد شادی وجود دارد. این یافته ها نشان می دهند که احساس شادی علاوه بر آن که شیرین و دل انگیز است، وجودش سلامت و عمر انسان را افزایش می دهد و سبب برقراری پیوند محبت آمیز میان افراد ، جلوگیری از آسیب های اجتماعی، و رشد و آرامش جامعه بشری می شود.
دکتر ریچارد لیارد در کتاب معروف و پژوهش خود به نام "شادی" که در سال 2004 منتشر کرده بر هفت عامل بزرگ زیر تاکید می کند:
ارتباطات خانوادگی، وضع اقتصادی، شغل، اجتماع و دوستان، وضع سلامتی، آزادی شخصی و ارزش های شخصی.
او می گوید که این عوامل به ترتیب اهمیت نوشته شده اند و نتیجه می گیرد که کیفیت روابط ما با دیگران بیش از همه چیز بر شادی مان اثر می گذارد.
این نتیجه ای است که بسیاری از ما تجربه کرده ایم. او همچنین پژوهش های دیگری را به عنوان شاهد می آورد تا تأکید کند که ثروت ، تنها وقتی سبب شادی افراد می شود که آن ها را از مرحله فقر درآورده و موجب آسانی امرار معاش شان شود. اما پس از این مرحله افزایش ثروت در بالا بردن میزان شادی نقش چشمگیری ندارد.
داراترین مردم کسانی هستند که چشمه های شادی ارزان دارند.
نصایح خردمندان جامعه ما و نوشته ها و گفته های تجربی بسیاری، حاکی از آن است که همه می توانند با توجه کردن و عمل نمودن به هر یک از موارد زیر شادی خود را افزایش دهند:
- سالم ماندن و از سلامتی خود مواظبت کردن.
- امنیت داشتن در خانه، محل زندگی، محل کار و جامعه.
- معنی دار کردن زندگی با داشتن آرزو و دنبال کردن هدفی ارزشمند و دست یافتنی.
- سرگرم بودن به شغلی که نه تنها با آن امرار معاش کنند بلکه از انجامش نیز لذت برند.
- توجه محبت آمیز به دیگران داشتن و مورد توجه و علاقه آن ها قرار گرفتن.
- مفید واقع شدن و کمک به دیگران، بودا می گوید: "شادی وقتی می آید که شما با کلمات و کارهای تان برای خود و دیگران مفید واقع شوید."
- داشتن تفکر و و نگرش مثبت.
- پذیرفتن خویش و به خود اعتماد داشتن.
- ارتباط سازنده داشتن و وقت گذارندن با افراد خانواده و دوستان خوب.
- بر شمردن نعمت های خود و سپاسگزار بودن.
- استفاده کردن و لذت بردن از موجودی خویش.
- مقایسه نکردن خود و دارایی های خویش با دیگران.
- آرام ماندن در رویارویی با غیر منتظره ها.
- عملی کردن هدف و خواسته های معقول خود.
- تعادل داشتن در کار، تفریح و...
- اعتماد داشتن و احترام گذاشتن به مردم.
- شوخ بودن و به زندگی خندیدن.
- بخشیدن خود و دیگران.
- اعتقاد داشتن.
- آزادی داشتن.
- با جرات بودن.
- کار گروهی کردن.
هنگامی که به دیگران مهربانی می کنیم، به زندگی آن ها نور و صفا می دهیم و آگاهیم که بخشندگان نور، خود در تاریکی نمی مانند.
هر کس با توجه به ارزش های شخصی خویش می تواند موارد یاد شده را به ترتیب اهمیت نوشته و عوامل شادی بخش ویژه خود را به آن ها بیفزاید و به کار گیرد.
برای بسیاری از افراد دنبال کردن یک کار هنری می تواند شادی پیوسته ای ایجاد کند. برخلاف بعضی از چیزها که یک باره به دست می آیند و پس از مدتی وجودشان عادی شده و از شادی بخشی آن ها کاسته می گردد، کار هنری شادی پایداری را سبب می شود. زیرا مهارت در هنر به تدریج به دست می آید و هنرجو با دستیابی به هر سطح مهارتی برتر، شادی تازه ای به خود هدیه می دهد.
بسیارند افرادی که از گفت و گو با عزیزان، بازی و خنده کودکان، و پیاده روی با دوستان لذت می برند. فراوانند آن ها که از تماشای پدیده های طبیعی چون درخشش خورشید ، گل و سبزه، برف و باران، کوه و دشت، آب و آبشار و ماه و مهتاب به وجد آمده و آن ها را سرچشمه های شادی خود قرار می دهند.
زیبا و طبیعی است که ما هم در هر مکان و زمان، سببی برای شادی پیدا کنیم.
زیبنده و سازنده است که همیشه به یاد آوریم که مردم دیگر نیز چون ما خواهان شادی اند.
امید بخش و برانگیزنده است که می دانیم می توانیم با یک نگاه ، سخن، یا کردار محبت آمیز بر شادی آن ها بیفزاییم. هنگامی که به دیگران مهربانی می کنیم، به زندگی آن ها نور و صفا می دهیم و آگاهیم که بخشندگان نور، خود در تاریکی نمی مانند.
منبع : برگرفته از کتاب " رازهای جاودانه پیروزی "
نویسنده : دکتر داریوش دهقان
یک زن سکوت کرده است، سنگین ولی زنانه
چون حس پرتغالی یک لمس جاودانه
او با زنان دیگر یک فرق کوچکی داشت
افتاده از تب عشق در بستر عاشقانه
او کوچه های شب را با اضطراب بوسید
مثل خودم بغل کرد او را چه دخترانه
این شعر دست او نیست بی اختیار آمد
چون طفل ناگزیری در بطن مادرانه
با درد هر سکوتش او زخم تازه ای یافت
زخمی بدون مرهم در ضرب تازیانه
در بیت بیت شعرش، سقط جنین عشق است
او عشق تازه می خواست از مادر زمانه
وقتی که آسمان هم مهتاب را نیاورد
او خواست تا خدایی سازد درین ترانه
او هم خدای خود را چون من به قصه ها برد
حالا سکوت مبهم،...او...زن...عاجزانه
امشب شب غریبی ست، آن زن...سکوت...گریه
این شعر هم شبیه یک حس کودکانه
در غدیر خم , طلوع نور بود ----- خم , تجلى گاه , کوه طور بود
کاروانى شد, مقیم آن زمین ----- کاروان سالار, ختم المرسلین
غرق شادى , جمله افلاکیان ----- خرم و سرمست خیل خاکیان
جبرئیل آورد, پیغام از خدا ----- بر حبیب او, رسول مصطفى ص
گفت آوردم , به فرمان کریم ----- بهر تو اینک پیامى بس عظیم
امتت را آگه از این راز کن ----- عقده از کار دو عالم باز کن
داد فرمان خاتم پیغمبران ----- تا به پا شد, منبرى در آن مکان
بر فراز منبر آن , والا مقام ----- کرد حجت بر مسلمانان تمام
گفت پیغمبرص که بعد از من على ----- رهبر خلق و امام است و ولى
پس بخوانید اى قدح نوشان خم ----- آیه الیوم اکملت لکم
خانه زاد خانه امن خدا ----- شد وصى و جانشین مصطفى
خانه زاد کعبه نورى منجلى است ----- کعبه دلهاى مشتاقان على است
خانه زاد کعبه بر دوشش به شب ----- مى برد شام یتیمان عرب
تا مبادا کودکى بى نان و آب ----- سر نهد بر بستر و بالین خواب
هر کس داند حقیقت چیست داند که عشق کدامست و عاشق کیست:
در این راه مرد باید بود. و با دل پر درد باید بود.
و هر که را رنج بیشتر تمتع بیشتر.
عاشق باید بىباک باشد اگرچه او را بیم هلاک باشد.
عشق آدمى خوار است. نه نامدارد و نه ننگ نه صلح دارد و نه جنگ.
عشق علتى است بر دوام حیوة، نه وسیلتىاست بر اهتمام ممات.
عشق دردیست که او را دوا نیست. و کار عشق هرگز به مدعانیست.
مدعاى عشق بىبلا نبود و چون بلایى رسد او را رد بلا نبود.
عاشقى همآتش است و هم آب، هم ظلمت است و هم آفتاب.
بىصبرى در عشق عذابجاودانى است و بىاخلاقى در اطاعت وبال زندگانیست.
عشق مایه آسودگىاست، هر چند مایه فرسودگى است.
هر چه عاشق نیست ستور است. روز را چه گنه زانکه شبپره کور است.
دلعاشق همیشه بیدار است و دیده او گهربار است.
محبت او پیوسته با محنت قریناست.
عاشق را صد بلا در پیش و هزار در راه.
در این راه گریه یعقوب باید یا نالهمجنون یا دل پر درد باید یا ناله پر خون.
اینجا تن ضعیف و دل خسته مىخرند
کس عاشقى به قوت بازو نمىکند
شور عشق ( یا همان عشق رمانتیک) احساسی موقت، زودگذر و غیر قابل اعتماد است؛ پس چه چیزی ضامن بقای یک زندگی زناشویی است. شور عشق، یعنی همان احساساتی که اوایل آشنایی با یک نفر، ما را مشغول میکند و خواب و خوراکمان را میگیرد، مبنای درستی برای زندگی مشترک نیست؛ یعنی این قبیل عواطف مثل استارت ماشین عمل میکنند. خداوند آنها را در وجود انسان قرار داده که آدم را به حرکت درآورد. ولی ما نمیتوانیم فقط با استارت زدن و باک ِ بدون بنزین حرکت کنیم. پژوهشگری به نام آرون تعداد زیادی از افرادی را که دچار عشق حاد و آتشین بودند زیر دستگاه FMRI که از کارکرد مغز عکس میگیرد گذاشت و از آنها خواست به معشوق خود فکر کنند، یا عکس آنها را نشانشان داد. کارکرد مغزی این افراد نشان داد که هنگام فکر کردن به معشوق، فقط آن قسمتهایی از مغز فعال میشود که مربوط به «پاداش فوری» است " همان قسمتهایی که اگر گرسنه باشیم و غذا بخوریم فعال میشود". این قسمتهای مغز، تشکر فوری را اعلام میکنند و یک چیز فوری طبعاً دوام زیادی هم ندارد. در حالی که مغز، قسمتهای دیگری هم دارد که مربوط به پاداشهای طولانیمدتاست.
یک حس مثبت کلی نسبت به خودمان داشته باشیم. و بتوانیم عواطف فرد مقابلمان را نیز درک کنیم و نسبت به آن واکنش اجتماعی یا بین فردی مناسب داشته باشیم.
دو پژوهشگر همین آزمایش را روی کسانی پیاده کردند که عشقشان تداوم پیدا کرده بود و به اصطلاح عشق رفیقانه داشتند؛ همان نوع عشقی که شور و هیجانش از بین رفته اما صمیمیتش مانده و با مرور زمان، بیشتر هم شده است . عکس کارکرد مغز این افراد نشان داد که فکرکردن به عشقشان قسمتهایی از مغز آنها را فعال میکند که مربوط به «پاداشهای بلندمدت» است. نتیجهی این پژوهشها نشان میدهد چون پاداش فوری همیشه تاییدکنندهی چیزهایی است که غیرقابل اتکا هستند، عشق رمانتیک هم قابل اتکا نیست. در عوض، عشق رفیقانه، قابل اعتماد و ماندگار است. عشق رمانتیک نه تنها کوتاهمدت و غیرقابل اتکاست که حتی اصیل هم نیست. یعنی این طور نیست که جزو سرشت و ذات انسان باشد و ابتلا به آن، از ضروریات زندگی محسوب شود. دو پژوهشگر 166 فرهنگ و قومیت مختلف را از نظر آداب و رسوم بررسی کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند که در 19 قومیت،هیچ شواهدی از این عشق در میان نیست؛ اما در آن اقوام هم مردم تشکیل خانواده میدهند، به خانوادهشان علاقه دارند و برای آنها فداکاری هم میکنند. پس عشق رمانتیک چیزی نیست که بگوییم لازمهی هر زندگی است؛ بلکه همان موتور محرک اولیه است. در پژوهش دیگری 33 درصد مردان و 75 درصد زنان گفتهاند در نهایت با فردی ازدواج کردهاند که عاشقشان نیستند و رابطهی رمانتیکی هم با او ندارند؛ یعنی حتی خود افراد هم قبول دارند که «عشق» نه شرط کافی برای ازدواج است و نه حتی شرط لازم.
آیا عشق نوعی بیماری است؟
برخی از پژوهشگرها روی این موضوع متمرکز شدهاند که «آیا عشق آتشین صرف نظر از عشق نافرجام، یک بیماری است یا نه؟» و جالب است بدانید روانشناسان بیشترین شباهت را بین عشق و یک بیماری خاص روانی به نام وسواس اجباری مشاهده کردهاند. در این بیماری، افکار خاصی به ذهن هجوم میآورد که فرد گریزی از آنها ندارد؛ این افکار او را مجبور به ایجاد رفتارهای خاصی میکند که اگر انجام ندهد دچار تنش و اضطراب زیادی میشود. عشق نه فقط در ظاهر و علایم بالینی شبیه این بیماری است، که از نظر آزمایشگاهی هم به آن شباهت دارد.
عشق یک حالتی شبیه به وسواس اجباری ایجاد میکند که در آن فرد عاشق دچار افکار و عادتهای خاصی میشود که نمیتواند از دست آنها خلاص شود. مثل تماس گرفتن پی در پی با معشوق و فکر کردن مداوم به او که عملکرد عادی ذهنش را مختل میکند.
هوش عاطفیات را بالا ببر
با تمام این حرفها، امروز دانشمندان به این نقطه رسیدهاند که «اگر عشق و احساسات قابل اتکا نیستند پس چه چیز قابل اتکا است؟» یعنی چه چیزهایی باید وجود داشته باشد تا عشق افراد پایدار بماند. ابتدا نظریهای شکل گرفت که اگر برخی شباهتهای اولیه بین افراد وجود داشته باشد صممیت و رفاقت بیشتری بین آنان به وجود میآید و میتواند ازدواج موفق را تضمین کند. اما تجربه نشان داد که این اتفاق هم نمیافتد. آقای اشتنبرگ که مثلث عشق را ارائه کرده بود به این نتیجه رسید که خیلی از طلاقها، بر خلاف انتظار، در مواردی اتفاق میافتد که انتخاب اولیه اشتباه نبوده است. یعنی افراد در ابتدای ازدواج، شباهتهایی به هم داشتهاند اما پس از ازدواج تغییر کردهاند. پس خیلی وقتها مشکل اینجاست که آدمها تغییر میکنند؛ اما با هم نه: در دو مسیر یا با سرعتهای متفاوتی تغییر میکنند. پس حالا این سوال به وجود میآید که «اگر شباهت اولیه هم ضامن صمیمیت نیست پس چه چیز میتواند صمیمیت و رفاقت درازمدت بین زوجها را تضمین کند؟»
پژوهشهای زیادی نشان دادهاند که «هوش عاطفی» یکی از مهمترین عوامل موفقیت ازدواج است. هوش عاطفی نوعی از هوش است که به ما کمک میکند به احساساتمان آگاه باشیم، بتوانیم عواطفمان را خوب بیان کنیم، آنها را خوب کنترل و هدایت کنیم، ظرفیت های خودمان را بشناسیم و در مجموع یک حس مثبت کلی نسبت به خودمان داشته باشیم. از طرف دیگر بتوانیم عواطف فرد مقابلمان را درک کنیم و نسبت به آن واکنش اجتماعی یا بین فردی مناسب داشته باشیم. هوش عاطفی به ما کمک می کند که وقتی دچار تعارض در احساساتمان میشویم فرو نریزیم و بتوانیم به عنوان مسالهای معمولی حلش کنیم. این نوع هوش، یک چیز ذاتی نیست و در شرایط محیطی شکل میگیرد و در میان تمام عوامل موثر در موفقیت در ازدواج، کلیدیترین نقش را دارد
بعد چندی چون مناسک شد تمام بر مدینه ره نـــــمود همراه عـــام
در میان ره بدید او جبرئـــــــــــــیل گشت نازل همچو انسـانی جمیل
آیه ای تـقــــدیم کرد او بر رسـول شـــــاهد آن منظـره بودش بتــول
بعداز آن گفتا نبی بر فاطــــــــــمه فاش می گویم دگــــر این برهمه
دینتان امروز پس کــــــــامل بشـد مرتضـــی بر حق خود نائل بشـــد
جمع کرد او مســـلمین رادر غـدیر دست بگرفتش ز حــــیدر آن هژیر
گـــفت: باشد بعدِ من، حـیدر وَلی همچو حـــــکم من بُوَد حکمِ علی
خیمهء زهـــــــــرا بشد پر از زنــان قصدشـــــان تبریک بر فـَخر جهان
دیریست که ما منتظر روی تو هستیم
ما بند نجابت به تن اسم تو بستیم
دیریست که دلداده ما خانه نشین است
جای قدمش بوسه به صد چاک زمین است
پلک دلم امشب به نبودت پر درد است
این فصل کبود از غم هجران تو سرد است
ای ساقی دلهای جهان مست نگاهت
این ماه فرومانده ز چشمان سیاهت
دیریست که ما منتظر و خانه بدوشیم
وقتی که قمر نیست همه تا رو خموشیم
ای صاحب این ثانیه ها پس تو کجایی
فهمیده ام این جمعه گذشت و نمی یایی
دیریست که در جمعه همه مست غروییم
از ناله پریم وغزل سنگ و رسوبیم
رها کنید دگر صحبت مداوا را
فراق اگر نکشد ، وصل می کشد ما را
تمام عمر تو ما را نظاره کردی و ما
ندیده ایم هنوز آن جمال زیبا را
شراره های دلم اشک شد ز دیده چکید
ببین چگونه به آتش کشید، دریا را
قسم به دوست که یک موی یار را ندهم
اگر دهند به دستم ، تمام دنیا را
به شوق انکه ز کوی تو ام نشان آرد
به چشم خویش کشیدم غبار صحرا را
جنون کشانده به جایی مرا که نشناسم
طریق کعـبه و بتخانه و کلیسا را
تمام عمر به خورشید و ماه ناز کنم
اگر به خانه تاریک من نهی پا را
نسیم صبح ز راهی که امدی برگرد
ببر سلام ز من آن عزیز زهرا را
چگونه بی تو سر کنم
چگونه شب سحر کنم
بدون تو چه آسمان حرام گشته بر دلم
بدون تو چه آسمان خراب گشته بر سرم
بدون تو یه ماهی بدون تنگ
بدون تو سکوت مرده ای خموش
بدون تو ستاره ای بی فروغ
بدون تو پرنده ای شکسته بال
بدون تو شبم - شبی که ندارد او سحر
بدون تو غروب غم گرفته ام
بدون تو یه ابر تکه پاره ام
بدون تو...
نمی کنم بدون تو زندگی
بدون هیچ معطلی
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ
بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم
و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم
اما آنچنان که تو دوست داری
چگونه زیستن را تو به من بیاموز